ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او با
آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و
دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند .
یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر
کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش
را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد
زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر
شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به
شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور
است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و
یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای
شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود
عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر
می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع !
در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند . پیرمردی از شامیان
جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت
و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما
پیروزی داد" .
امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات
زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" .
گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا
المودة فی القربی . گفت : آری .
امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر
فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم . سپس آیه تطهیر را که در
حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود :
"انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد
گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که
خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب
کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد :
اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این
پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند .
باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .
سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند . چند روزی
را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از
برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا
پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت
به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در
کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه
حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است . وقتی
زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت
سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ
حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت
یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود
و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین
را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده
و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که
ترجمه آن این است :
"ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و زنان اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته
آسان است " .