یکی از روشهای مهم در اصلاح و تربیت دینی، جلب اعتماد مخاطبان است. مخاطب معمولاً زمانی به اعتماد میرسد که نشانههای صداقت گفتاری و رفتاری را در چهره و رفتار مربی بخواند.
استفاده از روش جلب اعتماد افراد در سیره عملی پیامبر(ص) مورد استفاده قرار گرفته است ؛ زیرا آن حضرت مظهر صفات الهی است و اساس هدایت و تربیتش انسان دوستی است.
به همین دلیل در برخورد با دیگران اصل را بر مهرورزی قرار داده و از خشونت و تندی تنها در مواقع استثنایی بهره گرفته است.
آن گاه که یاران پیامبر گرامی در برابر رفتار نادرست یک عرب بادیه نشین با او به گونهای خشونتآمیز برخورد کردند، پیامبر آنان را از این کار بر حذر داشت و با دادن عطای بیشتری به عرب بادیه نشین او را راضی کرد و خطاب به اصحاب خویش فرمود: «مثل من و این عرب بادیه نشین مانند کسی است که شترش فرار کرده و افرادی برای کمک به او شتر را دنبال میکردند تا مهارش کنند، ولی این کار آنان باعث میشد که شتر رم کرده بیشتر فرار کند. از این رو صاحب شتر فریاد زد آن را رها کنید! من خودم با او بهتر راه خواهم آمد. سپس دسته علفی را به دست گرفت و جلوی شتر رفت و آن را مهار کرد. سپس پیامبر(ص) افزود: اگر من شما را رها میکردم او را میکشتید.»
برخورد گرم و صمیمی باعث نزدیک شدن دلها و افزایش محبّت میگردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّتهای منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .
این مسأله در سیره رفتاری رسول گرامی (ص) بسیار برجسته و پررنگ است. امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه میکرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت میکرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمیکرد و از او جدا نمیشد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»
«انس بن مالک» میگوید: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام میکردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات میکرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند میشد و کسی نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر این که آن حضرت وقت برخاستن با او برمیخاست و در وقت دست دادن تا وقتی فرد دستش را جدا نمیکرد، پیش قدم نمیشد و خلاصه برخورد وی چنان بود که هرکس چنان میکرد محبوبترین فرد نزد آن بزرگوار است
تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و مهرورزی پیامبراعظم(ص) برخوردار بودند و در این میان تکریم آن رهبر فرزانه نسبت به اصحاب از همه چشمگیرتر بود. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی میشد که همه خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت میدیدند و هیچ گاه پیامبر(ص) را از خود جدا نمیدانستند.
«انس بن مالک» نقل میکند: هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمیدید، درباره او سؤال میکرد، اگر آن فرد در شهر نبود، برایش دعا میکرد، اگر حضور داشت به دیدن او میرفت و اگر مریض بود از او عیادت مینمود
یکی از عادات اعراب دوره جاهلیت این بود که رفتار دوستانه و محبتآمیز با کودکان را نوعی ضعف تلقی میکردند. با کودکان به گونهای رفتار میشد که شایسته یک انسان نبود. نگرش اعراب بت پرست نسبت به کودکان به خصوص دختران بسیار خشن و دور از ترحم بود.
سیره پیامبر اعظم(ص) بطلان و ظالمانه بودن این ذهنیّت را خاطر نشان میکند و مهرورزی و مهربانی والدین را نسبت به فرزندان مورد تأیید قرار میدهد.
زمانی که رسول خدا(ص) کودکان را میدید بر سر آنان دست میکشید و به آنان سلام میکرد و میفرمود: پس از من باید این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود کودکانی که نزدیک پیامبر زندگی میکردند، وقتی آن حضرت را در کوچه و خیابان میدیدند و شاهد اظهار محبت ایشان بودند، از پیامبر(ص) تصویری به عنوان معلم دوست داشتنی و صمیمی در خاطر داشتند
روزی رسول خدا(ص) نماز ظهر را با جماعت اقامه نمود، ولی برخلاف معمول دو رکعت آخر را به سرعت به پایان رسانید. پس از نماز از آن حضرت (ص) پرسیدند: آیا حادثه ناگواری رخ داده که این گونه در دو رکعت آخر نماز عجله کردید؟ پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «اما سمعتم صراخ الصّبّی؛ آیا شما صدای ناله کودک را نشنیدید؟».
معلوم شد در نزدیکی محل اقامه نماز نوزادی گریه میکرده و کسی نبوده تا با نوازش او را آرام کند. مهر و محبت پیامبر(ص) موجب شد تا نمازش را کوتاه کند و آن کودک را مورد لطف و نوازش قرار دهد.
حسن ختام این نوشتار ذکر روایتی است درباره مهرورزی آن حضرت به فرزند خردسالش امام حسین (ع) که: روزی پیامبر در مسجد مشغول خواندن نماز بود. ناگهان امام حسین(ع) به سوی محراب دوید و به هنگام سجده پیامبر برپشت آن حضرت سوار شد. هنگامی که پیامبر(ص) سر از سجده برداشت، حسین (ع) را با دست هایش میگرفت و در کنار خود بر زمین مینهاد. وقتی که به سجده دوم رفت باز حسین(ع) برپشت آن حضرت سوار شد. این صحنه چندین بار تکرار شد تا پیامبر از نماز فارغ گردید. یک نفر یهودی از دور این منظره را دید. نزدیک آمد و به پیامبر عرض کرد:شما با فرزندان خود به گونهای رفتار میکنید که در میان ما چنین رفتاری نیست! پیامبر به او فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان بیاورید، به کودکان مهر و محبت میورزید. همین صحنه و گفتار موجب شد که آن یهودی مسلمان شود
---------------------------------
البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 50.--گلستان سعدی، ص24.--سوره انبیاء، آیه 107.--اصول کافی، کلینی، ج 2، ص120.--سوره قلم، آیه 4.--سوره آل عمران، آیه 159.--معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 83.--مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 333.--سوره یوسف، آیه 92.--بحار الانوار، مجلسی، ج 2، ص 132.--صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج 5، ص 269.--ماهنامه مبلّغان، شماره 65، اردیبهشت 1384، ص 33.--اسدالغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 290.--سیره ابن هشام، ج 3، ص 350.--سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (ع)، سید علی حسینی زاده، ج 1، ص 85 ـ 86.--بحارالانوار، ج 16، ص 236.--همان، ص 230.--همان، ص 232.--همان، ص 215.--ماهنامه معرفت، شماره 57، شهریور 1381، ص 67ـ68.--مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 384.--همان، ص 71ـ 72.
منبع:
اسماعیل نسّاجی زواره، مجله پاسدار اسلام، شماره 308