حساب و کتاب بسوی آرمانشهر
قناعت، دلیل بینیازی و سرافرازی؛
قناعت یعنی اکتفا کردن به نعمتهای موجود؛
یعنی اینکه بهرهمند شوی از نعمتها و قدربدانی خالق آنها را؛ قناعت یعنی اینکه دوری گزینی از حرص و آز، که حرص، مقدمه سیر انسان در مسیری است که به بیراهه میرود و منجر به گمراهی میشود.
رنجوری را گفتند: دلت چه می خواهد؟ گفت آنکه دلم چیزی نخواهد.
«ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا:
به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است، هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند، و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود (و بخل میورزد) (معارج/ 21- 19)
این آیه در مقام مذمّت است و افراد حریص و بخیل را نکوهش میکند.
امام حسین علیه السلام:
«القنوع راحة الابدان: قناعت موجب آسایش تنهاست.»
امام علی علیه السلام:
آدم حریص فقیر است؛ هر چند تمام دنیا را مالک شود.
حضرت موسی از پروردگار پرسید:
بینیازترین (داراترین) بندگان تو کیست؟ فرمود: قانعترین آنها به آن چه که او را عطا کردم.
قناعت به معنای کمخواهی یا کمطلبی نیست، بلکه به معنای «قدر داشتهها را دانستن» است. اگر منصفانه بررسی کنیم و ببینیم که چه چیزها داریم و چه چیزها نداریم، آنگاه براساس داشتههای خود برنامهریزی کنیم و به سمت بهدست آوردن نداشتههای مورد نیاز برویم، یقیناً این تعریف کاملتری از قناعت خواهد بود. قناعت نهتنها مانع از ارتقای داشتههای انسان نیست، بلکه خود روشی صحیح و منطقی براساس واقعیتها است. انسانی که به میزان داشتههای خود آگاهی کامل داشته باشد، میتواند زیباییهای پیرامون خود را بهتر ببیند و شیرینی زندگی را بیشتر خواهد چشید و این به قدرت او خواهد افزود. بیسبب نیست که شاعر میگوید: قناعت توانگر کند مرد را.
1- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدی گرفتار میسازد.
2- حریص هرگز سیر نمیشود و به همین دلیل اگر مالک تمام دنیا گردد باز هم فقیر است.
3- حرص انسان را به هلاکت میافکند، زیرا شخص حریص به خاطر دلباختگی به دنیا خطراتی را که در اطراف او وجود دارد، نمیبیند و با عجله و شتاب به پیش میتازد.
4- حرص، آبروی انسان را میریزد و ارزش او را در نظرها پایین میآورد، چرا که شخص حریص برای رسیدن به مقصود خود حتی ملاحظات اجتماعی را کنار میگذارد و همچون اسیری که زنجیر به گردن او افکنده باشند به این سو و آن سو کشیده میشود.
5- حرص، انسان را از خدا دور میسازد، در نظر بندگان خدا کوچک میکند، آرامش را از او سلب مینماید و زندگی توام با ناراحتی و شکنجه را برای او به بار میآورد.
1- قناعت آدمی را از درون غنا میبخشد.
2- برکت دیگر قناعت و ترک تجمل پرستی، کمک به انفاق کردن است.
3- فایده دیگر قناعت برکت یافتن عمر و دور ماندن از معاصی است. شخص قانع که عمرش را در فزون خواهی و لجاج و مسابقه با دیگران سپری نمیکند، سرمایه حیاتش مصونترخواهد شد و از اوقات خویش بهره بیشتر خواهد برد
اگر برنامه زندگى را بر میانه روى استوار کنیم نیازمندى انسان به اموال و دارایىها اندک مىشود و بىنیازى چیزى جز این نیست. بىنیاز کسى نیست که قادر است در هر لحظه و هر جا خواستههاى خود را تأمین کند؛ بىنیاز کسى است که چنان بزرگى و کمال یافته که خواستههایش اندک شود. بىنیاز حقیقى خداست، زیرا وجودى است که فقر و نیازمندى در آن راه ندارد؛ او صمد است و کاستىاى در او نیست که بخواهد آن را پر کند هر که به خداى خویش نزدیکتر مىشود در درون او احساس بىنیازى افزون مىشود؛ یعنى خواستههاى او از خوراک و پوشاک و... کمتر مىگردد.
خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد
حکایت
یکی از ملوک عجم، طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و سلم فرستاد. سالی در دیار عرب بود و کسی تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی در نخواست. پیش پیغمبر آمد و گله کرد که مرین بنده را برای معالجت اصحاب فرستادهاند و درین مدت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است بجای آورد. رسول علیه السلام گفت: این طایفه را طریقتست که تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بدارند. حکیم گفت: این است موجب تندرستی. زمین ببوسید و برفت.
چگونه قناعت پیشه کنیم؟
وقتی میگویند: «طرف آدم قانعی یه.» ممکن است تصورات متفاوتی از آن شخص در ذهنها تداعی شود. مثلا:
«طرف آدم خسیسی یه.»
«طرف کنسه.»
«از دستش آب زمین نمیچکه.»
«دستش توی جیبش نمیره.»
«جونش رو میده ولی پولش رو هرگز.»
البته کسانی که اینطور فکر میکنند کمی هم کملطفی میکنند. آنها که نیمه پر لیوان را میبینند معمولا تصورات دیگری دارند، مانند:
«طرف حساب کتاب سرش میشه.»
«با کم هم راضی میشه.»
«با برجی صدهزار تومن هم میتونی چند سر عائله رو بچرخونه.»
«سر موقعاش خرج میکنه.»
خلاصه هزار و یکی تصور و جمله و برچسب هست که میتوان به افراد قانع چسباند. ولی واقعا به مفهوم واقعی کلمه قناعت چیست؟
چطور میتوان قانع بود؟
کمی اقتصادی فکر کن: قناعت همان اقتصاد است. معنای بعضی از لغات هم در لغتنامهها خود گویای تمامی زوایای آن است. مثل همین اقتصاد: «میانهروی در هر کاری. رعایت اعتدال در دخل و خرج. میانهروی در هزینهها? میانکاری، صرفهجویی.»
خودت را کنترل کن: قناعت یعنی اینکه خودت را کنترل کنی. خرجت را کنترل کنی که به دخلت بخورد. خودت را کنترل کنی که بریز و بپاش راه نیاندازی.
به همینی که داری راضی باش: باید کار کرد و درآمدی هم برای گذران زندگی به دست آورد ولی نه اینکه خود را به آب و آتش زد تا هر جوری شده بیشتر پول درآورد. همین که زندگی بگذرد و همه کنار هم شاد باشند، کفایت میکند. باید خدا را شکر کرد و به وضعیت موجود راضی بود. داشتی بخر، خرج کن. نداشتی راضی باش.
جلوی خودت را بگیر: از جلوی مغازه لباسفروشی رد میشوی. یکی از لباسها چشمت را میگیرد. خوشت میآید. کمی حساب کتاب میکنی، میبینی اگر آن را بخری باید 4 روز گشنه بمانی یا اینکه نمیتوانی کتاب درسیای را که باید بخوانی، بخری یا اصلا اینها هم اگر نباشد، در خانه ده تا لباس دیگر لنگه همین را داری. به لباس از طرف ما سلام میرسانی و از جلوی ویترین در حداقل وقت ممکن دور میشوی. به همین راحتی.
به هیچ کس و هیچ چیزی محتاج نباش: وقتی آدم زیر منت کسی جز خدا باشد مثل این است که توی گیره گذاشته باشندش و مدام فشار بدهند تا صدای استخوانهایش به گوش همه برسد. انگار هزاران خروار بارش کرده باشند. هیچ لذتی دلپذیرتر از این نیست که به هیچ کس و هیچ چیزی محتاج نباشی حتی به فرزندانت. کمی قناعت کن. همین
طباطبایی، سید محمد هادی، کتابچه شهر قرآنی، شماره 15، با اندکی تصرف، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران