قصه هاى زندگى امام حسین علیه السلام
بخشش
(انس ) گوید: نزد امام حسین علیه السلام بود که کنیزى براو وارد شد و یک دستهگل به او تقدیم کرد.
امام علیه السلام به او فرمود: تو را بخاطر هخدا آزاد کردم .
انس گوید: من گفتم : او یک دسته گل که بهائى ندارد براى تو آورد آنگاه او را آزاد مى کنى ؟
امام علیه السلام فرمود: خداوند این گونه ما را ادب کرده و رد قرآن فرموده است :
و اذا خییتم بتحیة فحیوا باحسن منها اوردوها
یعنى : هر گاه مورد تحیتى قرار گرفتید بهتراز آن تحیت کنید یا همان گونه پاسخ گوئید.
و بهتر از این تتحیتى که او به من داشت آزادى او مى باشد.
تحت العقول ، بخش مربوط به امام حسین علیه السلام
دعوت فقرا به صزف غذا رلوزسى امام حسین علیه السلام از کنار مساکین عبور مى کرد که دید پلاسى پهن کرده و تکه نانى بر گذارده اند و مشغول خوردن هستند. حضرت به آنها سلام کرد و ایشان هم جواب سلام او را دادند. آنگاه وى را دعوت کردند تا باآنها غذا بخورد. امام علیه السلام هم کنار آنها نشست فرمود: اگر غذاى شماصرقه نبود باشماهم غذا مى شدم . شپش فرمود: به منزل من بیاید. فقرا هم به متزل آن حضرت رفتند و امام علیه السلام به آنها غذا و لباس داد و دستور داد مبلغى پول هم به آنها داده شد.
بحارالنوار، ج 44، ص 196و 197