از حضرت رسول اکرم {صلی الله علیه و آله} روایت شده است که فرمودند : خواننده ی سوره توحید
بهشت بر او واجب میشود
*************
این سوره برابری می کند با ثلث قران زیرا ثلث قرآن در باره توحید سخن گفته است یعنی یک سوم قران پس سوره توحید هم ثلث قران است و یک سوم ضرب در 3 میشود سه سوم پس برابر است با کل قران
هرکس با اخلاص این سوره را بخواند ،خداوند گوشت اورا بر آتش حرام گردانند
و اورا به عدد اموات و گذشتگان پاداش دهد
و خداوند به نظر رحمت بر وی بنگرد
و هر چه از خدا بخواهد به او طلب کند
اگرکسی یک بار این سوره را بخواند : خداوند به او برکت دهد
اگر کسی دو بار این سوره را بخواند : خداوند به او برکت دهد
اگرکسی سه بار این سوره را بخواند : خداوند به او برکت دهد
اگر کسی بر قرائت این سوره مداومت نماید
صاحب اخلاص میگردد : خداوند به او برکت دهد
از حضرت رسول اکرم {صلی الله علیه و آله} روایت شده است که فرمودند : هر چیزی را قلبی ست
و قلب قران سوره یاسین است
*************
هر کس آن را بخواند ثواب 22 مرتبه ختم قران را به او دهند . یاسین سوره ای ست که هم خواننده و هم شنونده او در روز قیامت شفاعت میکنند
هر کسی شبها این سوره را بخواند صبح که از خواب برخیزد تمامی گناهانش آمرزیده شده است
و اگر روز ها این سوره را بخواند در روز قیامت با او حساب نمی کنند ودر امان الهی باشد
خواندن این این سوره در روز و شب باعث میشو خداوند متعال بر او توفیق دهد که در شبانه روز مرتکب گناه و معصیت نشود
اگر این سوره را همراه با آیه الکرسی و توحید در مقبره ای بخوانید خداوند عذاب را در آن مقبره در آن روز سبک گردانند
. هر کسی این سوره را بخواند چنان یاشد که 20 حج گذارده باشد و هر که بشنود چنان باشد که 20000 بیست هزار دینار در راه خدا صدقه داده باشد
و از امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که فرمودند : به جهت کفایت تمام مهمّات 21 مرتبه خواتده شود
اگر این سوره را برای حفظ ایمان و سلامتی و تقویت حافظه هفت 7 بار با زعفران و گلاب بنویسید و بشویید و در هفت روز بخورید تأثیر عجیبی دارد بطوری که هر چه بشنوند به خاطر بسپارد ... و اگر کسی زندگی و احوالاتش بسته باشد با سحر و جادو گشاده گردد . وهرکس از این آب بخورد در چشم دیگران عزیز و
محترم گردد و با هر کسی بجنگد پیروز شود
و هر کسی که صبح و شام این سوره را بخواند آن روز که دلها می میرد دل او زنده است . و هرکه این سوره را در صبح بخواند تا شب خوشحال است و اگر شب بخواند تا صبح شادمان است
هر که این سوره را بنویسد و بشوید و بخورد 1000 نور و 1000 یقین و 1000 حکمت و 1000 رحمت و 1000 درجه بر او فرود آید و 1000 بدی و زشتی از او بیرون آید . هر مسلمانی که این سوره را بخواند بهر نیت و حاجتی ، حاجت روا شود ، و اگر ترسان باشئد ایمن شود ، و اگر گرسنه باشد سیر شود ، اگر تشنه باشد سیراب گردد ، و اگر غمگین باشد شادمان شود ، و هنگام غرق شدن این سوره را بخواند نجات یابد ، و اگر بر سر قبر فردی گناه کار بخواند خداوند عذاب او را سبک گرداند ، و اگر کسیرا قرضی باشد مداومت بر خواندن آن کند انشا الله تعالی به زودی قرض ادا شود . خیر و برکت فراوان برای خواننده ی آن است
و آن را ( دافعه و قاضیه ) نیز نامند . زیرا بدیها را دفع میکند و حاجات را قضا میکند
نام معصوم ششم علی ( ع ) است . وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع )
و ملقب به "سجاد" و "زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه
ولادت یافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری
و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است
و پدر بزرگوارش - با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت - به او
اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد
وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد . این بیماری موقت چند روزی
بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن
مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد .
سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت
پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24
سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده
است .
آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه
بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت
با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو
فریاد کردند . فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و - برای همیشه - جاودان
خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا
و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت
سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از
قتلگاه عشق و راهیان به سوی "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا
کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای
حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران
سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن
بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور
داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه
از خانه ها خارج شوند . در چنین حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بین
سرکردگان قبایلی که در کربلا بودند تقسیم و سر امام شهید حضرت ابا عبد الله
الحسین را در جلو کاروان حمل کنند . بدین صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند .
عبید الله زیاد می خواست وحشتی در مردم ایجاد کند و این فتح نمایان خود را به
چشم مردم آورد . با این تدبیرهای امنیتی چه شد که نتوانستند جلو بیانات آتشین و
پیام کوبنده زن پولادین تاریخ حضرت زینب ( س ) را بگیرند ؟ گویی مردم کوفه
تازه از خواب بیدار شده و دریافته اند که این اسیران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان
پیغمبر اسلام ( ص ) می باشند که مردانشان در کربلا نزدیک کوفه به شمشیر بیداد
کشته شده اند . همهمه از مردم برخاست و کم کم تبدیل به گریه شد . حضرت سجاد
( ع ) در حال اسارت و خستگی و بیماری به مردم نگریست و فرمود : اینان بر ما
می گریند ؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است ؟ زینب خواهر حسین ( ع ) مردم را
امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پیامبر گرانقدرش ،
حضرت محمد ( ص ) فرمود : "... ای اهل کوفه ، ای حیلت گران و مکراندیشان و
غداران ، هرگز این گریه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از
بامداد تا شام رشته خویش می تابید و از شام تا صبح به دست خود بازمی گشاد .
هشدار که بنای ایمان بر مکر و نیرنگ نهاده اید ..." .
سپس حضرت زینب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : "همانا
دامان شخصیت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کردید که هرگز تا قیامت این
آلودگی را از خود نتوانید دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد . مگر نمی دانید
کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتید ، و چه عهد و پیمان که بشکستید ،
و بزرگان عترت و آزادگان ذریه او را به اسیری بردید ، و خون پاک او به ناحق
ریختید ..." .
مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گویی مرغ بر سر آنها نشسته !
سخنان کوبنده زینب ( ع ) که گویا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج می شد ،
مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حیرت کرد . شگفتا این صدای علی ( ع ) است که
گویا در فضای کوفه طنین انداز است ... .
امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود .
ابن زیاد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زینب کبری و سایر اسیران را به
مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسین ( ع ) و اسیران
کربلا به حد اعلا رسانید ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و
آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود
ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او با
آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و
دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند .
یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر
کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش
را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد
زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر
شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به
شام وارد شدند . روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور
است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و
یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای
شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود
عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر
می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع !
در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند . پیرمردی از شامیان
جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت
و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما
پیروزی داد" .
امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی که در آن سن و سال از تبلیغات
زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" .
گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا
المودة فی القربی . گفت : آری .
امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر
فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم . سپس آیه تطهیر را که در
حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود :
"انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد
گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که
خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب
کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد :
اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این
پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند .
باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .
سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی منتقل کردند . چند روزی
را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از
برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا
پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت
به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در
کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه
حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است . وقتی
زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت
سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ
حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست . دلش به جوش آمد و زبان به ملامت
یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود
و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین
را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده
و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که
ترجمه آن این است :
"ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و زنان اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته
آسان است " .
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت
را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین ( ع ) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از
کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر
پیغمبر خدا ( ص ) ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که
دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند .
فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی
بالای منبر رفت و در بدگویی علی ( ع ) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد
سخن داد . امام سجاد ( ع ) به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها
بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب
باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت
خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند .
ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت
که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد
برخاست . خلاصه بیانات امام ( ع ) چنین بود :
"ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت
پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و
شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم
با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن
جلوگیری کنند" .
سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب
از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت
حسن و حسین ( ع ) از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " .
سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع
کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام ( ع ) سکوت کرد . تا مؤذن
گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو
را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر
ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و
اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را
کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس
امام ( ع ) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی
آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای
حق بود که به گوش تاریخ می رسید .
یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از
لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار
داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس
بگیرد .
به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام ( ع ) و پریشان حالی اوضاع مجبور
شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد ( ع ) پرسید : آیا
میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد ( ع ) و زینب
کبری ( ع ) فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم .