فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ
انسان باید به غذای خویش بنگرد! «عبس/24»
راز قتل امام حسین علیه السلام در کریمه یاد شده نهفته است!
خواهید پرسید چرا و چگونه؟
پاسخ را با یک سوال آغاز می کنیم:
چرا خداوند متعال خطاب به ابنای بشر می فرماید: انسان باید به غذای خویش بنگرد؟
در این نگریستن چه رازی نهفته است که حضرت باری تعالی در خطابی امر گونه و به تعبیر اهل اجتهاد نزدیک به وجوب انسان را بدان فرا می خواند؟
ممکن است بگویید غایت خداوند در شریفه یاد شده این است که انسان را به تامل در نحوه پیدایش و چگونگی آفرینش غذا فرا خواند. ...
ادامه مطلب ...برای شما مینویسم، ای زینب، ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا، ای آیه صلابت و ایمان، ای باغبان باغستان شهادت.
در کوچههای قساوت و بیداد، در ازدحام خندهها، در جشن شوم شام جنایت، آنجا که در کران نگاهت جز سرخ چیزی نبود و در تمامی آن کوچههای سرد، جز ذلت و سیاهی و نیرنگ و بردگی، رنگی نبود، از حنجرهات خنجر فریاد و اعتراض بر قلب شب نشست.
تو دیوار باور انسان را با ضربههای صدایت، با عزم استوار و بلندت درهم شکستهای. تو زیبایی را در خون، آزادی را در اسارت، یافتن را در همه چیز باختن، محبت خدا را در شکنجه و رنج و مهربانی «او» را در صحنه صحنه کربلا معنی کردی. تو نشان دادی که زن میتواند و باید فراتر از همه دامها و دانهها و تمامی باورهای کاذب و ننگ و بسته پرواز کند. تو نشان دادی که کوچهها را نیز میتوان «کلاس درسی» کرد که معلمش در اسارت، آزادی را تدریس کند، تو فهماندی که شب شکستنی است و ظلم رفتنی! به همه مادران آموختی که هیچ چیز حتی همسر و فرزند، توجیه گریز از کربلا نیست ...
ای قامت سبز اعتراض، ای نهال بارور ایثار، ای جاری زلال متانت، ای آیه صراحت و عفت، ای آذرخش خشم، ای مظهر لطافت و رحمت و... چگونه میتوان تو را گفت، تو را نوشت.
قلم در ابهام و گیجی شناختت مانده است. انسان در نهایت زیبایی در تو متجلی است. چه کسی را میتوان یافت که در هنگامه تمسخر و توهین، درهای و هوی کشنده انبوه مردمان، در کوچههای فحش و تهمت و تحقیر، در خندههای شوم پلیدان، در قاهقاه مستانه جلادان، آرام و مطمئن، بیترس و بیهراس، اینگونه پر صلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلبهای سخت صخرهای، بر مغزهای منجمد و خام خفتگان، چون آتشی مذاب جاری کند!
چه کسی را میتوان یافت که در انبوه اسیران؛ کودکانی که پدر میخواهند و رنج تازیانهها و گرسنگی و زخم و تشنگی بیتابشان ساخته، قامت مقاومت و دلاوری برافرازد؟ کیست که 72 پرچم سرخ، 72 نگاه آشنا را در پیش رو دارد و بیماری در پهلو و کودکانی همه اشک و گریه و راهی دراز و فرساینده و داغ بزرگ شهادت یاران و رنج غربت شیعه و کوچههایی همه دشنام و مجلس جشن جلادان پیش روی و با این همه صبور، مقاوم، استوار و مطمئن.
کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایی، هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد؟
در کوچههای قساوت و بیداد، در ازدحام خندهها، در جشن شوم شام جنایت، آنجا که در کران نگاهت جز سرخ چیزی نبود و در تمامی آن کوچههای سرد، جز ذلت و سیاهی و نیرنگ و بردگی، رنگی نبود، از حنجرهات خنجر فریاد و اعتراض بر قلب شب نشست.
خدایا این زینب است؟ این زن است؟ این تندیس ایستاده، انسان است؟! خدایا چگونه باور کنم، چگونه میتوانم «شانههای ظریفی» را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه و رنج ایستاده ببینم. خدایا زینب «آیههای توانایی» انسان را نوشت، سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.
ای کاش در گامهایمان اراده زینب، در چشم، نگاه روشن زینب (س) و در تارتار ذهنمان اندیشه شگفت و بزرگ زینب بود. ای کاش هر زنی و حتی هر مردی، هر روز، هر کجا، خود را در درون آینه پاک روح او، به تماشا مینشست.
ای کاش در ازدحام و تهاجم «ابتلا و آزمون» نشکنیم و همچون زینب راهی را که حسین با «سر» رفت و با «پا» طی کنیم و با حنجرهای که از شهید «وام» گرفتهایم آرامش مردابگونه بیداد و استکبار بشکنیم و گلزار سرخ شهادت را با «پیام و صبوری و وقار و صلابت» پاس داریم.
دکتر محمدرضا سنگری، سال 1361، جبهه جنوب
و شما دو تن، ای خواهر! ای برادر!
ای شما که به انسان بودن معنی دادید و به آزادی جان! و به ایمان و امید، ایمان و امید! و با مرگ شکوهمند خویش به حیات، زندگی بخشیدید .
آری ای دو تن!
از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می هراسد و دل از دردش پاره می شود، چشم های این ملت از اشک خشک نشده است .
توده ما قرن هاست که در غم شما و در عشق به شما می گرید. مگر نه عشق تنها با اشک سخن می گوید.
یک ملت در طول یک تاریخ در اندوه شما ضجه می کند. به جرم این عشق تازیانه ها خورده و قتل عام ها دیده و شکنجه ها کشیده و هرگز برای یک لحظه نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بی تاب عشق شما از قلبش نرفته است. هر تازیانه ای که از دژخیمی خورده است، داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است.
ای زینب! ای زینب! ای زبان علی در کام!با ملت خویش حرف بزن.
ای زن! ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت! زنان ملت ما، اینان که نام تو آتش عشق و درد بر جانشان می افکند، به تو محتاج اند. بیش از همه وقت.
ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان همچنان به گوش تاریخ می رسانی . ای زینب! با ما سخن بگو .
سوال از فلسفه احکام، یکی از سوالات اساسی است. سلسله مباحث _ فلسفه احکام _ به دنبال پاسخ برخی از این سوالات است.
• نماز موجب یاد خداست:
یاد خدا بهترین وسیله برای خویشتن داری و کنترل غرایز سرکش و جلوگیری از روح طغیان است. «نمازگزار» همواره به یاد خدا میباشد، خدایی که از تمام کارهای کوچک و بزرگ ما آگاه است، خدایی که از آنچه در زوایای روان ما وجود دارد و یا از اندیشه ما میگذارد، مطلع و باخبر است و کمترین اثر یاد خدا این است که به خودکامگی انسان و هوسهای وی اعتدال میبخشد، چنان که غفلت از یاد خدا و بی خبری از پاداشها و کیفرهای او، موجب تیرگی عقل و خرد و کم فروغی آن میشود.
اگر تو هم مثل من این سوال برات تبدیل به یه دغدغه فکری شده پس این نکات رو بخون شاید کمکمون کنه برای حل این مشکل.
براى تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، امور ذیل را در 7 مورد دقیقا توصیه مى کنیم:
1 - بدست آوردن آنچنان معرفتى که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوى نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
2 - توجه به کارهاى پراکنده و مختلف، معمولا مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغله هاى مشوش و پراکنده را کم کند به حضور قلب در عبادات خود کمک کرده است.
3 - انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر دارد، به همین دلیل، نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایى که ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مکروه است و همچنین در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم، در مقابل آیینه و عکس و مانند اینها، به همین دلیل ...