از جمله احادیث نقل شده از اقا امام کاظم علیه السلام
( معرفت همسر خانم کبوتر )
علىّ بن ابوحمزه ثمالى حکایت نماید:
روزى یکى از دوستان حضرت ابوالحسن امام موسى کاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد؛ و حضرتش را به میهمانى در منزل خود دعوت کرد.
امام علیه السلام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص حرکت کرد تا به منزل او رسید.
همین که حضرت وارد منزل شد، میزبان تختى را مهیّا نمود و امام کاظم علیه السلام بر آن تخت جلوس فرمود.
چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت ، حضرت متوجّه شد که یک جفت کبوتر زیر تخت در حال بازى و معاشقه با یکدیگر مى باشند.
وقتى صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرن وارد شد، امام علیه السلام در حال خنده و تبسّم مشاهده کرد، از روى تعجّب اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! این خنده و تبسّم براى چیست ؟
حضرت فرمود: براى این یک جفت کبوترى است ، که زیر تخت مشغول شوخى و بازى هستند، کبوتر نر به همسر خود مى گوید: اى انیس و مونس من ، اى عروس زیباى من ! قسم به خداوند یکتا! بر روى زمین موجودى محبوبتر و زیباتر از تو نزد من نیست ؛ مگر این شخصیّتى که روى تخت نشسته است .
صاحب منزل با تعجّب عرضه داشت : آیا شما زبان حیوانات و سخن کبوتران را هم مى فهمید؟
امام علیه السلام فرمود: بلى ، ما اهل بیت رسالت ، سخن حیوانات و پرندگان را مى دانیم ؛ و بلکه تمام علوم اوّلین و آخرین به ما داده شده است
مختصر بصائرالدّرجات : ص 114، بحارالا نوار: ج 41، ص 56، ح 65
از جمله احادیث نقل شده از اقا امام کاظم علیه السلام
( انواع درد دندان و درمان آن )
روضه کافى : ج 8، ص 168، ح 232
مسواک زدن (فوائد و کیفیت و اوقات آن)
» 1 ـ در فضیلت مسواک
و فـوائد آن اخبار زیادى است که بخاطر تبرک به بعضى از آنها اشاره میکنیم از جمله آن خبر مشهور است که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده که آن حضرت فرمود :
فِقْهُ الرِّضَا ، علیه السلام رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وآله وسلم قَالَ لَوْ لَا أَنْ یَشُقَّ عَلَى أُمَّتِی لَأَوْجَبْتُ السِّوَاکَ فِی کُلِّ صَلَاةٍ وَهُوَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ
رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود :
الْبِحَارُ ، عَنْ أَعْلَامِ الدِّینِ لِلدَّیْلَمِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم إِنَّ أَفْوَاهَکُمْ طُرُقُ الْقُرْآنِ فـَطَیِّبُوهَا بِالسِّوَاکِ فـَإِنَّ صَلَاةً عَلَى أَثَرِ السِّوَاکِ خَیْرٌ مِنْ خَمْسٍ وَسَبْعِینَ صَلَاةً بِغَیْرِ سِوَاکٍ
تیراندازى در کهولت سنّ
در یکى از سال ها هشام بن عبدالملک جهت انجام مراسم حجّ به مکّه معظّمه رفته بود، در همان سال نیز امام محمّد باقر علیه السلام به همراه فرزندش ، حضرت صادق علیه السلام تشرّف یافته بود.
پس از انجام مراسم حجّ، هشام به سوى دمشق و امام باقر علیه السلام به سمت مدینه منوّره رهسپار شدند.
و بعد از گذشت چند روزى ، هشام نامه اى به والى و استاندار مدینه فرستاد مبنى بر این که ابوجعفر، امام محمّد باقر را به همراه حضرت صادق علیهماالسلام روانه دمشق سازد.
در ادامه روایت ، امام صادق علیه السلام حکایت فرماید:
چون وارد دمشق شدیم ، دربان هشام به مدّت سه روز مانع از دخول ما بر هشام گردید.
و چون روز چهارم داخل کاخ شدیم ، هشام بر تخت سلطنتى نشسته و افسران و وزیران و دیگر اطرافیان با حالت خاصّى در مقابلش سرپا و دست به سینه ایستاده بودند و نیز سربازان مسلّح در اطراف حضور داشتند.
همچنین در گوشه اى ، شاخصى نصب کرده بودند و تیراندازان ماهر به آن تیراندازى مى کردند.
همین که چشم هشام بر پدرم ، حضرت باقرالعلوم علیه السلام افتاد، گفت : تو هم مانند دیگر تیراندازان ، کمان را به دست بگیر و تیراندازى کن .
امام باقر علیه السلام تقاضاى عفو نمود، ولى هشام اصرار کرد و به ناچار پدرم پیشنهاد او را پذیرفت ، پس آن گاه ، کمانى را گرفت و تیر را رها نمود، که در مقابل چشمان بُهت زده حاضران ، تیر به وسط خال اصابت کرد و تا 9 مرتبه تیر انداخت و هر بار تیرها در همان جاى اوّل وارد و اصابت مى کرد.
هشام از دیدن چنین صحنه شگفت آور، مضطرب شد؛ و بى اختیار گفت : عجب تیرانداز ماهرى هستى که در عرب و عجم مثل شما یافت نمى شود و سپس در حالتى که من و پدرم در مقابل او ایستاده بودیم ، سر به زیر انداخت .
و چون مدّتى بدین منوال گذشت ، پدرم عصبانى گردید و نگاهى به آسمان انداخت .
هشام که متوجّه ناراحتى پدرم گشت ، فورا از روى تخت بلند شد و پدرم را سمت راست خود و مرا سمت راست پدرم نشانید؛ و سپس پدرم را مخاطب قرار داد و گفت :
عرب و عجم نسبت به شما حسود هستند، شماها تیراندازى را چه کسى و در چه مدّتى آموخته اید؟
پدرم فرمود: مردم مدینه مرتّب برنامه تیراندازى دارند؛ و من نیز در دوران جوانى در امر با آن ها مشارکت مى کردم .
ولى مدّتى بود که آن را ترک کرده بودم ، ولى چون امروز بر من اصرار کردى ، من نیز پذیرفته و آن را انجام دادم .
هشام گفت : در تمام عمرم تیراندازى ، ماهر مانند تو را ندیده ام و گمان هم نمى کنم روى زمین کسى مثل تو وجود داشته باشد.
پس از آن پرسید: آیا فرزندت ، جعفر مثل خودت به فنون تیراندازى آشنا و آگاه است ؟
پدرم فرمود: آرى ، ما - اهل بیت نبوّت - تمام کمالات و علوم و فنون را همانند پیغمبران از یکدیگر به ارث برده و مى بریم ؛ و هیچ موقع زمین از حجّت خدا خالى نخواهد بود
بحارالا نوار: ج 46، ص 306 -
مرحوم کلینى رضوان اللّه تعالى علیه به نقل از اسحاق بن عمّار روایتى را آورده است ؛ مبنى بر این که روزى امام جعفر صادق علیه السلام حکایت فرمود:
من هر شب رختخواب پدرم حضرت امام محمّد باقر علیه السلام را آماده و پهن مى کردم و منتظر مى ماندم تا آن حضرت تشریف بیاورد و استراحت نماید؛ و پس از آن در رختخواب خود مى رفتم و استراحت مى کردم .
در یکى از شب ها، پدرم تاءخیر نمود و به موقع همیشه به منزل نیامد، من در فکر فرو رفتم و ناراحت شدم که چه شده است ، و چرا آن حضرت در وقت همیشگى نیامد؟
پس به سوى مسجد حرکت کردم تا پدرم امام باقر علیه السلام را پیدا کنم ؛ و از جریان آکاه گردم .
همین که وارد مسجد شدم ، پدرم را تک و تنها در گوشه اى از مسجد مشاهده کردم .
و در حالتى که تمامى ماءمومین و مردم به منازل خود رفته بودند، پدرم تنها در مسجد با خداى خویش خلوت کرده و سر تواضع و فروتنى بر سجده نهاده بود و به درگاه بارى تعالى این دعا را در حال گریه و زارى مى خواند:
(سُبْحانَکَ اللّهمّ أ نْتَ رَبّى حَقّا حقّا، سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّدا وَ رِقّا، الّلهمّ إ نَّ عَمَلى ضَعیفٌ، فَضاعِفْهُ لى ، الّلهمّ قِنى عَذابَکَ یَوْمَ یُبْعَثُ عِبادُکَ، وَتُبْ عَلَىَّ إ نَّکَ أ نْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ)
اى خدائى که پاک و منزّه هستى ! توئى پروردگار حقّ و حقیقت .
اى خداوندا! از روى عبودیّت و بندگى و فروتنى ، در مقابل تو سجده کرده ام .
اى خداوندا! اعمال نیک من ، ناچیز و ناقابل است ، پس خودت بر اعمال من فزونى بده .
خداوندا! مرا در قیامت از عذاب دردناک خویش مصون دار، و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بده ، زیرا تنها توبه پذیر بخشنده و مهربان ، تو هستى
کافى : ج 3، ص 323، بحارالا نوار: ج 46، ص 301، ح 45