می خوام به خدا هم محبت کنم
«یا اَحْمَدُ؛ مَحَبَّتى مَحَبَّةُ الْفُقَراءِ فَادْنِ الْفُقَراءَ و قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْکَ;
اى محمد؛ دوستى من دوستى فقراست،پس هم نشین و هم مجلس فقرا باش.»
فقراى وارسته و آزاده و بى اعتناى به جلوه ها و مظاهر دنیا، محبوب خدایند و محبت به آنها محبت به خداست و آنها، کسانى هستند که به آن ویژگى هاى ارزشمندى که ذکر شد، زینت یافته اند. خداوند به رسولش فرمان مىدهد: با این فقرا معاشرت داشته باش و به مجلس و جمع آنها در آى و آنها را به خود نزدیک ساز. اگر فقیر و ثروتمندى در مجلسى بر تو وارد شدند، فقیر را نزد خود بنشان و هیچ گاه فقیران را از خود مران و تا مىتوانى به آنها محبت بورز، تا تو را مقرب خود سازم و بیشتر به من نزدیک شوى.
«وَ اَبْعِدِ الاَْغْنِیاءَ وَ اَبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْکَ فَاِنَّ الْفُقَراءَ اَحِبّائى;
از ثروتمندان و اغنیا و هم نشینى با آنان دورى گزین که فقرا دوستان من هستند.»
در اینجا این سؤال مطرح مىگردد که چرا خداوند این قدر روى محبت به فقرا تکیه دارد با اینکه مسلّم در بین فقرا انسانهاى ناشایست و بد یافت مىشوند و نیز در بین ثروتمندان انسانهاى پاک و شایسته یافت مىشوند؟ در جواب باید گفت: محبت به هر فقیرى چنین امتیاز و مزیتى ندارد و چنانکه در پاسخ خداوند به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) گذشت، محبت به فقیرانى محبت به خداست که آن ویژگى ها را داشته باشند و بدیهى است اگر غنى و ثروتمندى بدانها متصف گردد، محبت به او نیز محبت به خداست: اگر در رفاه و وفور نعمت قرار گرفت، خداى را شکرگزارد و سرمست نعمتها نشود و نیز اگر نعمتى از دست داد بى تابى نکند. در بین انبیا و اولیاى الهى بودند افرادى که توانمند و ثروتمند بودند، ولى به ثروت خود دلبستگى نداشتند. بود و نبود ثروت برایشان یکسان بود و آن را در راه صحیح خرج مىکردند. پس چنان نیست که محبت هر فقیرى مطلوب باشد و هر ثروتمندى را از خود برانیم؛ بلکه ملاک خوبى و بدى و نزدیک و دوربودن از خدا، داشتن یا نداشتن آن ویژگى هاست که براى فقیران خداجو ذکر گردید. اینکه چرا خداوند روى فقرا تکیه دارد و فرمود محبت من، محبت فقراست و نفرمود محبت به من محبت به صالحان و صابران و کسانى است که به قضاى الهى راضیند و بر او توکل دارند؛ بدین جهت است که اغنیا و ثروتمندان، بیشتر در معرض فساد و انحراف و طغیان قرار مىگیرند و عوامل دور شدن از خدا، در آنها بیشتر است،
چنانکه خداوند فرمود:
«کَلاَّ اِنَّ الاِْنْسانَ لَیَطْغى. اَنْ رّاهُ اسْتَغْنى;
هر آینه انسان به کفر و طغیان مىگراید، وقتى که به غنا و دارایى مىرسد.» (علق/6)
کسى که ثروتش فراوان است، ممکن است به آن متکى گردد و به خود ببالد؛ ولى فقیر ثروتى ندارد که به جهت آن تکبر کند. و بالاترین فسادها و ریشه کفر و عناد و شرک، کبر و خود بزرگ بینى است که ثروتمند مبتلاى به آن است. از آنجا که اغنیا و ثروتمندان بیشتر به فساد و انحراف اخلاقى، بخصوص کبر و غرور، مبتلا مىگردند،
خداوند در ذیل آیه 23 از سوره الحدید، فرمود:
«وَ اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور; خداوند دوستدار هیچ متکبر خودستایى نیست.»
از آنجا که خداوند آدمهاى افتاده و متواضع را دوست مىدارد و اکثر اغنیا به کبر و خودپسندى مبتلایند، مىتوان گفت اکثر انسانهاى خوب و شایسته در بین فقرا هستند، لذا خداوند فرمود فقرا را دوست بدار، جز کسانى که به کفر و عصیان و لجاجت مبتلایند و اگر مىفرمود: اغنیا را دوست بدارید جز بَدان آنها را، تخصیص اکثر لازم مىآمد؛ چون اکثر آنها بدند و به صفات ناشایست مبتلایند. از طرف دیگر گرچه ممکن است غنى مؤمن و شایسته باشد، ولى محبت ما به او، فقط براى خدا و به جهت صفات شایسته او نیست و جهات دیگر نیز در دوستى و محبت دخالت دارد. پس محبت تنها براى خدا نیست، لااقل در معرض این است که به جهات دیگر نیز آلوده گردد، چرا که ثروتمندان جاذبه هاى دیگرى نیز دارند که در زمره جاذبه هاى مادى و دنیایى است.
انسان به حسب طبیعت و دیدگاه پست و ابتدایى اش، مال و ثروت را یک ارزش مىداند و طبیعى است وقتى با ثروتمندى روبرو مىشود، به جهت مالش به او ارج مىنهد و او را بزرگ مىشمارد، چون در ژرفاى نهانش ثروت را دوست دارد و او را مهم و با ارزش مىشمارد. پس به طور طبیعى براى او عظمت و شخصیت قائل است و در برابرش خضوع مىکند و خود را خوار مىشمارد.
انسان باید خیلى حسابگر و خود ساخته باشد که اگر به مؤمن ثروتمندى برخورد، حساب ثروتمندیش را از ایمانش جدا کند و تنها به جهت ایمانش او را دوست بدارد، نه به جهت مال و دارایى اش. اگر چنین باشد که انسان او را به جهت ارتباطش با خدا دوست بدارد، باید فقیرى که ایمانش بیشتر است و سر و وضع مناسبى ندارد، بیشتر دوست بدارد!
پس تکیه روى دوستى فقرا بدین جهت است که آنها بیشتر با خدا ارتباط دارند و از طرف دیگر اگر در بین اغنیا مؤمنى نیز وجود داشته باشد، غالباً دوستى و محبت به او خالص نیست و با شائبه ها و انگیزه هاى مادى همراه است و خداوند محبتى که خالصانه نباشد نمىپسندد؛ چون هر کس هر چه دارد از خداست و دیگران چیزى ندارند که محبت به آنها در عرض محبت به خدا قرار گیرد.
مصباح یزدی، محمد تقی، کتاب راهیان کوى دوست
سلام.
آنکه پایش به جبهه جای مانده است چند روزیست بی عصا مانده است
در همین شهر در میان شما یک نفر در معاش وا مانده است
چقدر راه تا خدا مانده است
به امید شادی دل همگان.
به ما هم سر بزن منتظر نظراتت هستیم