بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

جمعه یعنی عشق یعنی انتظار

جمعه یعنی عشق یعنی انتظار          جمعه یعنی یک غروب غصه دار

جمعه ها بر ما دعا دارد حبیب                 در قنوتش یاد ما دارد حبیب

فردا جمعه است و گفته اند که احتمال فرج  ( منتظر انتظار ، مهربان ترین ، وفادار ترین ، مظلوم ترین ، عزیز ترین ، ... پدر دنیا ، اباصالح المهدی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ) در این روز زیاد است پس به ناز قدم های آقای  همه مهر و همه لطف صلوات

عجّل علی ظهورک

 رنگ تغزّل

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم ، بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ ، جرعه آبی که خورده ام

از راه حلق تشنهء من مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن ، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

سید حمیدرضا برقعی

متمهدیان و مدعیان مهدویت

متمهدیان و مدعیان مهدویت

 

مهدی

 

اشاره

نوشتار حاضر در ادامه مجموعه مقالاتی است که از چندی پیش در واکاوی و شناخت یکی از جدی ترین آسیبها و آفتهای تنیده شده با فرهنگ مهدویت، یعنی فرقه ها و مدعیان دروغین مهدویت، یه صورت سلسله وار تقدیم شما کاربران عزیز می شود. در مقالات گذشته چنانکه دیدیم دعاوی و هویت پاره ای از فرق یاد شده در ترازوی نقد فرو ریخت؛ اینک برآنیم تا مدعیات کذب و هویت پوچین برخی دیگر از این فرقه ها را بر آفتاب افکنیم؛ پس با ما همراه باشید.

 

ناووسیه:

فرقه ناووسیه معتقد به مهدویت امام صادق(ع) (شهادت 148هـ.) شدند؛ یعنى معتقدند حضرتش زنده و غایب است. مرادشان از مهدى، مفهوم نجات‏بخش است.(1) ناووس از مردم بصره بود و وى را عبدالله‏بن ناووس یا عجدون‏بن ناووس هم مى‏گفتند.(2)

گروهى معروف به جعفریه هم به امامت، غیبت و رجعت امام جعفر صادق(ع) معتقد بودند؛ که رئیس این فرقه عبدالرحمن‏بن محمد، از دانشمندان و متکلمان شیعه بود. اما این ادعا نسبت به امام صادق(ع) درست نیست. چرا که:

اولاً: حضرت به شهادت رسیده و این امر در تاریخ ثبت شده است.

ثانیاً: اگر شک در شهادت حضرت بکنیم؛ باید شک در شهادت پدران و اجداد بزرگوارش هم بکنیم؛ و آن وقت است که باید مانند غلات و مُفَوِّضه منکر شهادت امام على(ع) و امام حسین(ع) شویم؛ در صورتى که این سفسطه است.(3)

ثالثاً: این گروه پس از چندى از بین رفتند و الآن وجود خارجى ندارند.

رابعاً: خود امام صادق(ع) مى‏فرماید: «هنگامى که سه اسم محمد، على و حسن، به طور متوالى در ائمه(ع) جمع شد، چهارمى آنان قائم است».

مفضل‏بن عمر گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم و عرض نمودم: اى آقاى من! کاش جانشین خودت را به ما معرفى مى‏نمودى. فرمود: «اى مفضّل! امام بعد از من فرزندم «موسى» است و امام خلف و موعود منتظر (م ح م د)، فرزند «حسن‏بن على‏بن محمدبن على‏بن موسى» است.»(4)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. الغیبة، شیخ طوسى، ص 192 و ملل و النحل، شهرستانى، ج 1، ص 166 و نجم الثاقب، نورى، ص 215.

2. تاریخ ادیان و مذاهب، مبلغى آبادانى، ج 3، ص 1251، قم، انتشارات منطق، 1373 ش.

3. مهدى موعود(عج)، على دوانى، ص 423، ترجمه جلد 13 بحارالانوار، مجلسى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پانزدهم.

4. کمال‏الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 334، ح 4.

 

منبع:

محمدرضا نصورى، مجله انتظار، شماره 8

دیدار دلدار

دیدار دلدار

 

بقیة الله

 

(تشرف یافتگان)

اشاره:

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم (سعدی)

 

آنان که کمر همت بر بسته اند که از قعر جان تا اوج جانان سفر کنند، چه راست گفته اند که سالک را در این راه پر فراز و نشیب و سخت کرانه ناپدید، بی گذر از شاهراه ولایت و بی مدد از خضر راه، امید نجاتی نیست.

عارفان بالله و استوانه های اخلاق که در طریق سلوک الی الله از خود رسته و به خالق پیوسته اند؛ این همه را وامدار عنایات و توجهات آن امام یگانه دانسته و می دانند. از این روست که می کوشند تا هماره در مجرای فیض بخشی ولی اعظم خدا قرار گیرند.

حکایت اینان را با او چونان حکایت ذره و آفتاب است؛ ذره در روشنای آفتاب بالا می رود تا به وادی خورشید راه یابد.

این جماعت، محبت آن یار دلنواز را برای دیدار دلدار خویش بر گزیده اند. با وی آنچنان مانوسند که گویی حضور و غیبت آن محبوب بی همتا نزدشان یکسان است. نشست و برخاستشان با اوست، دم زدنشان از اوست، تپیدن نبضشان برای اوست. عشق و عیششان یادکرد نام اوست، وام از دم مسیحایی او می گیرند، و راز از لب اهورایی او می جویند، مشکلات خویش را بر وی عرضه می دارند و ... 

سرانجام اوست که گره از کار فرو بسته شان می گشاید...

آری! حکایت این دلدادگی و دلبردگی بسی نکته آموز و شوق انگیز است. و در این میان، سهم شما که قدم رنجه کرده‌اید و بر سر این پنجره پا نهاده اید. زرین برگهایی است از آن تشرفات روحانی و مشاهدات وجدانی که به فضل خدا آهسته و پیوسته تقدیم حضورتان خواهد شد.

و اینک نخستین گزارش از این بزم حضور، برای آنانکه نسخه شفابخش دلها و سرمه جلابخش دیده هاشان را در این محافل انس و قرب می جویند. 

 دین و اندیشه، ابوالقاسم شکوری

 

مهدی

 

علامه حلی و بوسه بر خاک پای امام زمان (عج)

 

 

علامه حلی، از رجال برجسته و علمای بزرگوار شیعه، کسی است که درباره اش نوشته اند: « در حالی که کودک بود، به درجه اجتهاد رسید و مردم منتظر بودند که به تکلیف برسد تا از او تقلید نمایند.»

علامه حلی، هر هفته از حله با پای پیاده به سوی کربلا راه می افتاد تا فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام  را در شب جمعه درک نماید. آن بزرگوار، طی سفری از حله به کربلا، به محضر نورانی امام عصرعجل الله تعلی فرجه می رسند، اما، حضرت را نمی شناسند. در طول مسیر، عصا از دست علامه به زمین می افتد. امام زمان ارواحنا فداء خم می شوند، عصای علامه را برمی دارند و به دست ایشان می دهند. در همین هنگام سوالی در ذهن علامه القا می شود و از محضر امام علیه السلام می پرسد:

-  آیا در این عصر و زمان که غیبت کبراست، می توان حضرت صاحب الامر عجل الله تعای فرجه را دید یا نه؟

حضرت در پاسخ علامه می فرمایند:

- چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن که دست او هم اکنون در دست توست؟!

به محض این که علامه این پاسخ را می شنود، بی اختیار خود را به زمین می اندازد تا پای مبارک حضرت را ببوسد که در این هنگام از کثرت شوق مدهوش می شود.

 

منبع:

تنکابنی، قصص العلما، ص 355

در مدح حضرت ولی عصر عجل الله فرجه

در مدح حضرت ولی عصر عجل الله فرجه

 

امام زمان

 

دلبرا دست امید من و دامان شما
سرِ ما و قدم سرو خرامان شما
خاک راه تو مژگان من ار بگذارد
ناوک غمزده  یا خنجر مژگان شما
شمع آه من و رخساره چون لاله تو
چشم گریان من و غنچه خندان شما
لب لعل نمکین تو مکیدن حظیست
که نه طالع شوَدَم یار نه احساس شما
رویم از نرگس بیمار تو چون لیمو زرد
به نگردد مگر از سیب زنخدان شما
نه در این دائره سرگشته مهم چون پرگار
چرخ سرگشته چو گویی ست بچوکان شما
درد عشق تو نگارا نپذیرد درمان
تا شوم از سر اخلاص بقربان شما
خضر را چشمه حیوان رود از یاد اگر
ز سرش رشحه‌اى از چشمه حیوان شما
عرش بلقیس نه شایسته فرش ره تست
آصف اندر صف اطفال دبستان شما
نبود ملک سلیمان همه با آن عظمت
مورى اندر نظر همت سلمان شما
جلوه دیدِ کلیم الله از آن دید جمال
نغمه‌اى بود انا الله ز بیابان شما
طائر سدره نشین را نرسد مرغ خیال
بحریم حرم شامخ الارکان شما
قاب قوسین که آخر قدم معرفت است
اولین مرحله رفرف جولان شما
فیض روح القدس از مجلس انس تو و بس
نفحه صور صفیریست ز دربان شما
گر چه خود قاسم الا رزاق بُود میکاییل
نیست در رتبه مگر ریزه خور خوان شما
لوح نفس از قلم عقل نمی‌گردد نقش
تا نباشد نفَس منشى دیوان شما
هر چه در دفتر مُلکست و کتاب ملکوت
قلم صُنع رقم کرده بعنوان شما
شده تا شام ابد دامن آفاق چو روز
زده تا صبح ازل سر ز گریبان شما
چیست تورات ز فرقان شما؟ رمزى و بس
یک اشارت بود انجیل ز قرآن شما
هست هر سوره بتحقیق ز قرآن حکیم
آیه محکمه‌اى در صفت شأن شما
آستان تو بود مرکز سلطان هما
قاف عنقاء قدم شرفه ایوان شما
مهر با شاهد بزم تو برابر نشود
مه فروزان بود از شمع شبستان شما
خسروا گر به مدیح تو سخن شیرین است
لیکن افسوس نه زیبنده و شایان شما
ای‌که در مکمن غیبى و حجاب ازلى
آه از حسرت روى مه تابان شما
بکن اى شاهد ما جلوه‌اى از بزم وصال
چند چو ن شمع بسوزیم ز هجران شما
مسند مصرِ حقیقت ز تو تا چند تهى
ای دو صد یوسف صدیق به قربان شما
رخش همت بکن ای شاه جوانبخت تو زین
تا شود زال فلک چاکر میدان شما
زَهره‌ی شیرِ فلک آب شود گر شنود
شیهه زهره جبین توسن غُران شما
مفتقر را نه عجب گر بنمائى تحسین
منم امروز در این مرحله حسان شما

(از دیوان شعر آیت الله محمد حسین غروى اصفهانى (کمپانى

یا ایها العزیز

یَا اَیها العَزیز مَسنا وَ اَهلَنا الضُّر... فَاَوف لَنا الکَیل (سوره یوسف، آیه 88 )

 

 

سلام برمهدی

 

پر کن دوباره کِیْل مرا ایها العزیز

آخر کجا روم به کجا ایها العزیز

رو از من شکسته مگردان که سال‌هاست

رو کرده‌ام به سوی شما ایها العزیز

جان را گرفته‌ام به سردست و آمدم

از کوره راه‌های بلا ایها العزیز

وادی به وادی آمده‌‌ام از درت مران

وا کن دری به روی گدا ایها العزیز

چیزی که از بزرگی تو کم نمی‌شود

این کاسه را ... فاوف لنا... ایها العزیز

خالی‌تر از دو چشم من این جان نیمه جان

محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز

- ما- جان و مال باختگان را رها مکن

بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز

دستم تهی است... راه بیابان گرفته‌ام

دست من و نگاه شما ایها العزیز

مریم سقلاطونی