بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

مردی که مجتهد بود و مجتهد پرور ...

آیت الله مجتهدی

 

آیت الله مجتهدی که انفاس قدسی او اینک در فضای جامعه پخش نمی‌شود، به راستی "آیت‌الله" بود. وارستگی ‏علمی، دنیاگریزی تئوری و عملی، تهذیب اخلاقی و رفتاری که "ملکه وجود نازنین"‌ او شده بود، طی چنددهه، مشتاقان ‏فراوانی یافت. علاوه بر طلاب مدرسه او در طی این سال‌های دراز، توده‌های مردمی در چهره و مشی و سخن او ‏‏"آیت‌اللهی" را به عینه می‌دیدند. همانا آیت الله مجتهدی خود تعریف‌گر قداست واژه آیت‌الله بود‎.‎‏ ‏

خیل عظیم مردم تهران که در یک روز بسیار سرد، آن آیت الهی را مویه‌کنان بدرقه نمودند، تنها یک گوشه از این واقعیت ‏است که مجتهدی یک آیت الله به تمام معنا بود. ‏

خوشا به حال حوزه‌های امام صادق علیه‌السلام که آیت‌الله مجتهدی از آن طراوش کرد، و خوشا به حال توده‌های ‏عظیمی که از حضور، بیان و علم و اخلاق او بهره بردند. چهره جذاب او، الهیت وجودش را اعلان می‌داشت، و کلام او ‏که بیش از هر سخن "شریعت" را ترویج می‌نمود، شیعی‌گری ناب ویژه روحانیت را اعلان می‌داشت.

وی برای طلاب "روحانیت"‌ را ‏تدریس و تاکید می‌کرد. روحانیتی اصیل در اندیشه و عمل! در پوشش و منش او، در رفتار و گفتار او، پرهیز از ‏دنیاپرستی را تاکید می‌نمود، و تربیت طلاب را برای ترویج فقه جعفری علیه‌السلام اساسی‌ترین خدمت به اسلام و ‏مسلمین می‌دانست

چنین بود که از ‏میان نسل کنونی، علاوه بر طیف‌های بزرگی از جوانان، گروه‌های بی‌شمار نوجوانان شیفته "جذابیت روحانی" او بودند. ‏در بدرقه آن عزیز نمادهایی از نوجوانان عزادار بر سرزنان دیده می‌شدند که خلأ وجود این آیت‌الله حقیقی را بر ‏نمی‌تابیدند. ‏

از سوی دیگر جوانانی از طلاب تربیت‌شده آیت الله مجتهدی در سال‌های اخیر، در غم از دست دادن این وجود بی‌مانند، ‏راهی بیمارستان شدند تا شاهدانی از شیفتگی ملت علوی ایران نسبت به روحانیت اصیل باشند. ‏

آیت الله مجتهدی نه رسانه داشت و نه خود را نیازمند به آن می‌دید. نه باند و گروه سیاسی داشت و نه برای ایجاد آن ‏که همه امکانات و ابزارهای آن را با وجود مشتاقان بی‌شمار دارا بود، تلاش می‌کرد. بلکه وی برای طلاب "روحانیت"‌ را ‏تدریس و تاکید می‌کرد. روحانیتی اصیل در اندیشه و عمل! در پوشش و منش او، در رفتار و گفتار او، پرهیز از ‏دنیاپرستی را تاکید می‌نمود، و تربیت طلاب را برای ترویج فقه جعفری علیه‌السلام اساسی‌ترین خدمت به اسلام و ‏مسلمین می‌دانست. ‏

آیت الله مجتهدی، "وجودی بی‌مانند" بود و بعید است که مادر گیتی توان آن را داشته باشد تا چون او را بزاید و به تاریخ ‏تشیع تحویل دهد. ویژگی‌های منحصر به فرد آیت الله مجتهدی در اخلاق و رفتار و پایداری بر ترویج شریعت علوی به وی ‏‏"جاذبه بی‌مانند روحانی" بخشیده بود، و این امری نیست که با علم و شهرت و تبلیغ و... به دست آید. ‏

آیت الله مجتهدی گر چه جایگاه مرجعی نداشت و یا در پی آن نبود، ولی نفوذی بیش از حد داشت، نفوذی روحانی. و ‏تاثیری گسترده داشت، تاثیری روحانی. ‏

آیت الله مجتهدی بر تشیع تاکید داشت و امیر مؤمنان علیه‌السلام و اولاد او را آن چنانکه رسالت حقیقی روحانیت اصیل ‏شیعه است، ترویج می‌نمود.‏

زندگی نامه حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی ره

آیت الله مجتهدی تهرانی

مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی در نهم مهرماه سال 1302 شمسی ‏در تهران چشم به جهان گشود. 

وی در خاندانی با تقوی و ورع و فضل و شرف پرورش یافت پدر ایشان ‏مرحوم محمدباقر از کسبه‌های معروف و با تقوی و متدین تهران بوده و ‏جد ایشان مرحوم میرزا احمد از تجار مشهور و از مؤمنین و متدینین عصر ‏خود بود. بعد از این دو بزرگوار اجداد حضرت آیت ‌الله مجتهدی همگی در ‏کسوت روحانیت و از علمأ جلیل‌القدر و مبلغین اسلام و از ائمه جماعات ‏مشهور کاشان بودند. 

از جمله اجداد ایشان آیات و حجج اسلام، حاج ملا محمدعلی مجتهد و ‏حاج ملامحمد باقر مجتهد و حاج ملا محمد کاظم مجتهد کاشانی بودند. 

صاحب کتاب لبا‌ب‌الالقاب تالیف آیت الله مرحوم آخوند ملا حبیب الله ‏شریف کاشانی متوفی 1340 قمری درباره یکی از اجداد ایشان یعنی ‏حضرت آیت ‌الله حاج شیخ محمد‌علی مجتهد کاشانی می‌نویسد: «او ‏فرزند حاج محمدباقر کاشانی است و آیت ‌الله حاج محمد‌علی مجتهد ‏کاشانی عالمی فاضل و مدرسی بزرگوار در علوم شرعی و عقلی بود، ‏به حدی که فضل و علم و زهدش بر دیگران مسلم و آشکار بود، و آن ‏مرحوم فرزندی داشت به نام حاج ملا ابوالقاسم که او هم حکیم و ‏منجمی زبردست بود و من آن فرزند را دیده بودم و او در تهران فوت کرد ‏‏(و در اطراف چهار راه مولوی که در آن زمان قبرستان بود دفن گردید) و ‏مرحوم آیت ‌الله حاج محمد‌علی از شاگردان فقیه عالیقدر حضرت آیت‌الله ‏سیدمحمد تقی کاشانی بود و او از شاگردان عالم ربانی و معلم اخلاق ‏حاج ملا احمد نراقی است و ملااحمد نراقی استاد شیخ مرتضی انصاری ‏بود و وقتی که ملااحمد نراقی از رحلت آیت‌الله سید‌محمد تقی کاشانی ‏باخبر شدند از شدت حزن و اندوه و با صدای رسا و بلند شدیدا گریه کردند ‏و از فقدان آن عالم بزرگوار تاسف خوردند.» 

آیت‌‌الله مجتهدی در سال 1362 قمری و در سن 19 سالگی به کسوت ‏روحانیت درآمد و قبل از آن در بازار تهران مشغول به کار بود و پدر ایشان ‏یعنی مرحوم محمد باقر راضی نبود که فرزندش طلبه شود ولی بر اثر ‏عشق و علاقه زیادی که جناب استاد به علم و دانش داشت به سوی ‏طلبگی روی آورد. 

با توجه به مخالفت پدر، سال‌ها با عسرت و سختی زیادی، در لباس ‏روحانیت به تحصیل علم پرداخت و بعد از سال‌ها نه تنها پدر راضی شد ‏بلکه بر وجود چنین فرزندی در نزد خویشان و نزدیکان و در اجتماع افتخار ‏می‌کرد. 

وی پنج سال بعد یعنی در سال 1367 قمری و در سن 24 سالگی ازدواج ‏کرد و در همین سال دروس رسائل و مکاسب را نزد آیات و حجج اسلام ‏آقایان فاضل (پدر حضرت آیت‌الله العظمی فاضل لنکرانی) و سید‌حسین ‏قاضی و آقا شیخ قاسم نحوی امتحان داد و با موفقیت به اتمام رساند. ‏بعد از قریب دو سال در سن 26 سالگی و در سال 1369 قمری امتحان ‏کفایه و قسمتی از درس خارج را با موفقیت گذراند. 

آیت‌الله مجتهدی در ضمن تحصیل، به تدریس کتب حوزوی هم ‏می‌پرداخت و وقتی که از قم به تهران آمد شب‌ها در مسجد‌ امین‌الدوله ‏که مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد در آنجا مشغول به تدرس و اقامه ‏نماز بود، استاد هم، صبح و عصر به امر تدریس اشتغال داشت و چون ‏مرحوم حاج شیخ محمد‌حسین زاهد در اواخر عمر و با وجود کهولت سن ‏به سختی مشغول تعلیم و تربیت طلاب بود، لذا از آیت‌الله مجتهدی تقاضا ‏کرد که علاوه بر تدریس، شب‌ها هم منبر برود و آیت‌الله مجتهدی در طول ‏دو سال، شش جزء از اول قرآن را با استفاده از تفسیر‌ برهان که مبنای ‏تفسیری ایشان بود برای مستمعین آیات قرآن را تفسیر می‌کرد. 

آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی صبح‌ها در مسجد مرحوم حاج سید ‏عزیزالله بازار جهت طلاب به تدریس کتب ادبیات و فقه مشغول بود و بعد ‏از ظهر‌ها هم برای کسانی که روزها شاغل بودند و بعد از ظهرها درس ‏می‌خواندند به تدریس کتب حوزوی از قبیل مطول، سیوطی، مغنی، ‏منطق و غیره می‌پرداخت. 

دو سال بعد یعنی در 21 محرم سال 1372 قمری، ثلمه‌ای در اسلام به ‏وجود آمد و آن رحلت عارف زاهد و معلم اخلاق حاج شیخ محمدحسین ‏زاهد رحمة‌الله علیه بود. 

آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی پس از گذشت سه سال از رحلت آن عالم ‏بزرگوار، همچنان به امر تدریس در مسجد مرحوم حاج سید‌ عزیز‌الله واقع ‏در بازار تهران مشغول بود تا آنکه به درخواست عده‌ای از علمأ و مردم ‏متدین، از حضرت استاد تقاضا کردند که حوزه علمیه را به مسجد مرحوم ‏حاج ملا جعفر منتقل کنند که در آن زمان مسجد، انبار خاک ذغال و خمره ‏ترشی کسبه محل بود، و تجار و مردم متدین با علمأ مشورت کردند و به ‏این نتیجه رسیدند که آیه‌الله مجتهدی به دلایلی نسبت به علمأ دیگر ‏جهت ادامه راه مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد ارجحیت دارد. 

بنابراین با همت تجار و مردم متدین، آیت‌الله مجتهدی توانست حوزه ‏علمیه فعلی را که در تهران خیابان 15 خرداد شرقی، کوچه شهید ‏مرتضی کیانی، کوچه مسجد آقا واقع است تأسیس کند. 

در این حوزه هر سال مراسم عمامه‌گذاری با حضور آیت‌الله احمد ‏مجتهدی تهرانی برگزار می‌شد. 

استادان مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی 

دروس ادبیات عرب: در تهران و نزد مرحوم آیت‌الله حاج شیخ علی‌اکبر ‏برهان 

کتاب مطول: نزد مرحوم آیت‌الله محمدجواد خندق‌آبادی و مرحوم آیت‌الله ‏سیدمرتضی علوی فریدونی 

منظومه حاج ملاهادی سبزواری: نزد مرحوم آیت‌الله علامه طباطبایی 

کتاب لمعتین: نزد حضرات آیات و حجج اسلام شهید صدوقی، مرحوم ‏محمدجواد خندق‌آبادی و مرحوم شیخ عبدالرزاق اصفهانی 

رسائل: نزد مرحوم آیت‌الله شیخ محمدجواد خندق آبادی 

مکاسب: نزد مرحوم آیت‌الله سیدمحمد صادق طباطبایی 

کفایه جلد اول: نزد مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین ‏مرعشی نجفی 

کفایه جلد دوم: نزد مرحوم آیت‌الله سیدصادق شریعتمداری 

درس خارج به مدت یک سال: نزد مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین ‏بروجردی 

درس خارج به مدت یک سال: نزد مرحوم آیت الله العظمی سیدمحمدرضا ‏گلپایگانی 

درس خارج به مدت یک سال: نزد مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباسعلی ‏شاهرودی 

درس خارج به مدت دو سال: نزد مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ محمدرضا ‏تنکابنی 

و درس خارج به مدت شش سال: در محضر مرحوم آیت‌الله العظمی ‏سیداحمد خوانساری 

درس اخلاق: نزد مرحوم حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(ره) در ‏مدرسه فیضیه قم عصرهای جمعه و همچنین نزد عالم ربانی و معلم ‏اخلاق حضرت حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج سیدحسین ‏فاطمی قمی بودند

دلالت‌ آیات‌ قرآن‌ بر وجود عالم‌ برزخ‌

دلالت‌ آیات‌ قرآن‌ بر وجود عالم‌ برزخ‌

 

 وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُو?ا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَّدَ الْعَذَابِ.

پس‌ از آنکه‌ هر صبح‌ و شب‌ بر آتش‌ عرضه‌ میشوند، این‌ معنی‌ ادامه‌ دارد تا وقتیکه‌ ساعت‌ قیامت‌ میرسد، در آن‌ هنگام‌ به‌ ملائکة‌ عذاب‌ خطاب‌ میشود که‌: در حال‌، آل‌ فرعون‌ را در شدیدترین‌ عذابی‌ وارد کنید.

پس‌ معلوم‌ میشود که‌ قبل‌ از قیامت‌، آنها در عذابی‌ بوده‌اند که‌ آن‌ عذاب‌ در درجة‌ نهایت‌ نبوده‌ است‌ و اینک‌ آن‌ عذاب‌ غائی‌ و نهائی‌ به‌ آنها میرسد. آن‌ محلّ و عالمی‌ که‌ آل‌ فرعون‌ معذّبند ـ نه‌ به‌ عذاب‌ نهائی‌ ـ آن‌ را عالم‌ برزخ‌ گویند.

امّا علّت‌ آنکه‌ آیة‌: لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا اختصاص‌ به‌ برزخ‌ دارد، آنستکه‌ صبح‌ و شب‌ و تدریج‌ زمان‌، از حرکت‌ شمس‌ و قمر و زمین‌ یا فلک‌ الافلاک‌ و نسبت‌های‌ خاصّه‌ بین‌ آنها پیدا میشود، و یا از امتداد حرکت‌ جوهریّه‌ که‌ در باطن‌ و ذات‌ موجودات‌ است‌ پدید می‌آید؛ و در قیامت‌ که‌ آسمان‌ و زمین‌ نیست‌ و أصلاً حرکتی‌ نیست‌، بنابراین‌ نسبت‌ بین‌ آنها نیز که‌ از آن‌ انتزاع‌ زمان‌ میشود وجود ندارد:

مُتَّکِـِینَ فِیهَا عَلَی‌ الاْرَآنءِکِ لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لاَ زَمْهَرِیرًا.

?در آنجا شمس‌ نیست‌ که‌ دیده‌ شود و زمهریری‌ نیست‌ تا سرمای‌ آن‌ ابرار را در آزار و اذیّت‌ قرار دهد.?

و نیز میتوان‌ برای‌ اثبات‌ و وجود عالم‌ برزخ‌، به‌ این‌ آیه‌ تمسّک‌ جست‌:

إِذِ الاْغْلَـ'لُ فِی‌? أَعْنَـ'قِهِمْ وَ السَّلَـ'سِلُ یُسْحَبُونَ * فِی‌ الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی‌ النَّارِ یُسْجَرُونَ.

?آن‌ کسانیکه‌ در آیات‌ خدا مجادله‌ میکنند و تکذیب‌ کتاب‌ خدا را می‌نمایند و به‌ آنچه‌ خداوند به‌ پیامبرانش‌ ارسال‌ داشته‌ است‌ تکذیب‌ میکنند، پس‌ بزودی‌ خواهند دانست‌، در زمانی‌ که‌ غلّها و سلسله‌ها در گردنهای‌ آنان‌ آویخته‌ شود و بسوی‌ حمیم‌ کشانده‌ گردند و سپس‌ در آتش‌، آتش‌ زده‌ شوند.?

حَمیم‌ چیز گرم‌ را گویند چون‌ آب‌ گرم‌، هوای‌ گرم‌ و امثال‌ آن‌، و سَحْب‌ به‌ معنای‌ کشاندن‌ است‌، و سَجْر بمعنای‌ آتش‌ زدن‌ است‌؛ سَجَرَ التَّنور یعنی‌ تنور را آتش‌ زد. و ثُمَّ همانطور که‌ ذکر کردیم‌ بمعنای‌ تراخی‌ و انفصال‌ است‌، یعنی‌ پس‌ از مدّت‌ و زمانی‌؛ و بنابراین‌ معنای‌ آیه‌ اینطور میشود:

?این‌ افراد جدال‌ کننده‌ و تکذیب‌ کننده‌، اوّل‌ در هوای‌ گرم‌ و یا آب‌ گرم‌ کشانیده‌ میشوند، و سپس‌ در آتش‌ افکنده‌ و در آنجا آتش‌ زده‌ میشوند.?

معلوم‌ است‌ که‌ مراد از سَحْبِ در حَمیم‌، عالم‌ برزخ‌ است‌ که‌ از گرمای‌ آنجا ناراحتند، و مراد از سَجْر در نار، عالم‌ قیامت‌ است‌ که‌ در آنجا بتمام‌ مَعنی‌الکلمه‌ میسوزند و به‌ کیفر نهائی‌ میرسند.

و نیز میتوان‌ به‌ این‌ آیه‌ استدلال‌ نمود:

حَتَّی‌'? إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ * ثُمَّ رُدُّو?ا إِلَی‌ اللَهِ مَوْلَن'هُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَـ'سِبِینَ.

?تا چون‌ زمانی‌ که‌ مرگ‌ یکی‌ از شما فرا رسد، جان‌ او را فرشتگان‌ قبض‌ ارواح‌ ما اخذ نموده‌ و در این‌ عمل‌ هیچ‌ کوتاهی‌ نمی‌کنند، و سپس‌ باز گردانیده‌ شوند بسوی‌ خداوند که‌ مولای‌ حقّ آنان‌ است‌؛ آگاه‌ باشید که‌ منحصراً حکم‌ بدست‌ خداست‌ و او با سرعت‌ترین‌ حسابگران‌ است‌.?

ثُمَّ بمعنای‌ فاصله‌ است‌، این‌ فاصله‌ همان‌ برزخ‌ است‌. چون‌ قیام‌ مردم‌ در مقام‌ عَرْض‌ در نزد پروردگار در عالم‌ برزخ‌ نیست‌، برزخ‌ مانند دنیاست‌ با تجرّدی‌ بیشتر، که‌ همان‌ تجرّد از مادّه‌ باشد؛ و قیام‌ انسان‌ در نزد حقّ و عالَم‌ سؤال‌ و میزان‌ و حساب‌ و مقام‌ عَرْض‌، در عالم‌ قیامت‌ است‌ که‌ مقام‌ قیامِ حقیقت‌ نفس‌ است‌ به‌ ذات‌ خود و واقع‌ خود، نه‌ تنها به‌ صورت‌ و مثال‌ خود.

و لذا تعبیر به‌ ثُمَّ فرموده‌ است‌: ثُمَّ رُدُّوا. و نفرموده‌ است‌: فَرُدّوا. یعنی‌ بین‌ قبض‌ روح‌ فرشتگان‌ و قیامت‌ کبری‌ فاصله‌ایست‌ که‌ پس‌ از طیّ آن‌ فاصله‌ باید بسوی‌ خدا که‌ مولای‌ حقّ است‌ باز گردند.

نفرین مکن زینب که رجعت در راه است!

به بهانه‌ی محرم، ماه خزان اهل بیت

 

 

زینب

 

نفرین مکن زینب که رجعت در راه است!

 

رویت را مخراش! مویت را پریشان مکن زینب! مبادا که لب به نفرین بگشایی و زمین و زمان را به هم بریزی و کائنات را کُن فَیَکون کنی!

ظهور ابر سیاه در آسمان صاف، آتش گرفتن گونه‌های خورشید، برپا شدن طوفانی عظیم به رنگ سرخ، آنسان که چشم از دیدن چشم به عجز بیاید، برانگیخته شدن غبار سیاه و فروباریدن خون، این تکانهای بی وقفه زمین، این لرزش شانه‌های آسمان، همه از سر این کلامی است که تو اراده کردی و بر زبان نیاوردی:

“کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها تکه تکه شوند و بر دامن بیابانها فرو بریزند، کاش...اگر این “کاش “ که بر دل تو می‌گذرد، بر زبان تو جاری شود، شیرازه جهان از هم می‌گسلد و ستونهای آسمان فرو می‌ریزد. اگر تو بخواهی، خدا طومار زمین و آسمان را به هم می‌پیچد، اگر تو بگویی، زمین تمام اهلش را در خویش می‌بلعد، اگر تو نفرین کنی، خورشید جهان را شعله ور می‌کند و کوهها را در آتش خویش می‌گدازد.

اما مکن، مگو، مخواه زینب!

چون مرغ رگ بریده دور خودت بچرخ، چون ماهی به خاک افتاده در تب و تاب بسوز، اما لب به نفرین باز مکن.اتمام حجت کن! فریاد بزن، بگو که: "و یحکم! اما فیکم مسلم!"وای بر شما! آیا در میان شما یک مسلمان نیست.

اما به آتش نفرینت دچارشان مکن.گرز فریادت را بر سر عمر سعد بکوب که: “ننگ بر تو! پسر پیامبر را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟!”بگذار او گریه کند و روی از تو برگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد.بگذار شمر بر سر یاران خود نعره بزند: “مادرانتان به عزایتان بنشیند! برای کشتن این مرد معطل چه هستید؟!”

و همه آنها که پرهیز می‌کردند یا ملاحظه یا وحشت از کشتن حسین، به او حمله برند و هر کدام زخمی بر زخمهای او بیفزایند.بگذار زرعة بن شریک شمشیرش را از پشت بر شانه چپ حسینت فرود بیاورد و میان دست و پیکر او فاصله بیندازد.بگذار آن دیگری که رویش را پوشانده است گردن حسین را به ضربه شمشیرش بشکافد.بگذار سنان بن انس با نیزه بلندش حسین را به خاک بیندازد.

بگذار خولی بن یزید اصبحی، به قصد جدا کردن سر حسین از اسب فرود بیاید اما زانوانش از وحشت سست شود، به خاک بیفتد و عتاب و ناسازگاری شمر را تحمل کند. بگذار... نگاه کن! حسین به کجا می‌نگرد؟ رد نگاه او... آری به خیمه‌ها بر می‌گردد، وای... انگار این قوم پلید، قصد خیمه‌ها را کرده اند.از اعماق جگر فریاد بزن: “حسین هنوز زنده است نامرد مردمان!”

اما نفرین نکن!

حسین، خود از زمین خیز برمی دارد و تن مجروح را به دست یله می‌دهد و با صلابتی زخم خورده فریاد می‌کشد: “وای بر شما ای پیروان ال ابی سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت خدا نمی‌ترسید لااقل مرد باشید.”این فریاد، دل ابن سعد را می‌لرزاند و ناخودآگاه فریاد می‌کشد: “دست بردارید از خیمه‌ها.”و همه پا پس می‌کشند از خیمه‌ها و به حسین می‌پردازند.حسین دوست دارد به تو بگوید: “خواهرم به خیمه برگرد.”اما حنجره‌اش دیگر یاری نمی‌کند.و تو دوست داری کلام نگفته‌اش را اطاعت کنی، اما زانوهایت تو را راه نمی‌برد.می دانستی که کربلایی هست، می‌دانستی که عاشورایی خواهد آمد.

آمده بودی و مانده بودی برای همین روز. اما هرگز گمان نمی‌کردی که فاجعه تا بدین حد عظیم و شکننده باشد.می دانستی که حسین به هر حال در آغوش خون خواهد خفت و بر محمل شهادت سفر خواهد کرد اما گمان نمی‌کردی که کشتن پسر پیامبر پس از گذشت چند ده سال از ظهور او این همه داوطلب داشته باشد.شهادت ندیده نبودی. مادرت عصمت کبری و پدرت علی مرتضی و برادرت حسن مجتبی همه هنگام سفر رخت شهادت پوشیدند.

چشمت با زخم و ضربت و خون ناآشنا نبود. این همه را در پهلو و بازوی مادر، فرق سر پدر و طشت پیش روی برادر دیده بودی اما هرگز تصور نمی‌کردی که دامنه قساوت تا این حد، گسترده باشد.

تصور نمی‌کردی که بتوان پیکری به آن قداست را آنقدر تیر باران کرد که بلاتشبیه شکل خارپشت به خود بگیرد.می دانستی که روزی سخت‌تر از روز اباعبدالله نیست. این را از پدرت، مادرت و از خود خدا شنیده بودی اما گمان می‌کردی که روز حسین ممکن است از روز فاطمه و روز علی، کمی سخت‌تر باشد یا خیلی سخت تر. اما در مخیله ات هم نمی‌گنجید که ممکن است جنایتی به این عظمت در عالم اتفاق بیفتد و همچنان آسمان و زمین برپا و برجا بماند.به همین دلیل این سؤال از دلت می‌گذرد که “چرا آسمان بر زمین نمی‌آید و چرا کوهها تکه تکه نمی‌شوند...”مبادا که این سؤ ال و حیرت، رنگ نفرین و نفرت به خود بگیرد. زینب!

دنیا به آخر نرسیده است. به ابتدای خود هم بازنگشته است. اگر چه ملائک یک صدا مویه می‌کنند: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء. و خدا به مهدی منتقم اشاره می‌کند و می‌گوید: “انی اعلم ما لا تفعلون.”اما این رجعت به ابتدای عالم نیست. این بلندترین نقطه تاریخ است.حساسترین مقطع آفرینش است. خط استوای خلقت است. حیات در این مقطع از زمان، دوباره متولد می‌شود و تو نه فقط شاهد این خلق جدید که قابله آنی. پس صبور باش و لب به شکوه و نفرین باز مکن! صبور باش و روی مخراش! صبور باش و گیسو و کار خلق پریشان مکن.

بگذار شمر با دست و پای خونین از قتلگاه بیرون بیاید، سر برادرت را با افتخار بر سر دست بلند کند و به دست خولی بسپارد و زیر لب به او بگوید: “یک لحظه نور چهره او و جمال صورت او آنچنان مرا به خود مشغول کرد که داشتم از کشتنش غافل می‌شدم. اما به خود آمدم و کار را تمام کردم. این سر! به امیر بگو که کار، کار من بوده است.”

بگذار این ندا در آسمان بپیچد که: “قتل الامام ابن الامام(1)“ اما حرف از فرو ریختن آسمان نزن!سجاد را ببین که چگونه مشت بر زمین می‌کوبد و هستی را به آرامش  دعوت می‌کند. سجاد را ببین که چگونه بر سر کائنات فریاد می‌کشد که “این منم حجت خدا بر زمین!” و با دستهای لرزانش تلاش می‌کند که ستونهای آفرینش را استوار نگه دارد.

شکیبایی‌ات را از دست مده زینب! که آسمان بر ستون صبر تو استوار ایستاده است. اینک این ملائکه‌اند که صف به صف پیش روی تو زانو زده‌اند و تو را به صبوری دعوت می‌کنند. این تمامی پیامبران خداوندند که به تسلای دل مجروح تو آمده اند. جز اینجا و اکنون، زمین کی تمام پیامبران را یک جا بر روی خویش دیده است.این صف اولیاست، تمامی اولیاء الله و این خود محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) است. این پیامبر خاتم است که در میانه معرکه ایستاده است، محاسنش را در دست گرفته است و اشک مثل باران بهاری بر روی گونه هایش فرو می‌ریزد.

یا جداه! یا رسول الله! یا محمداه! این حسین توست که...

نگاه کن زینب! این خداست که به تسلای تو آمده است.

خدا! ببین که با فرزند پیامبرت چه می‌کنند! ببین که بر سر عزیز تو چه می‌آورند؟ ببین که نور چشم علی را...”

نه. نه، شکوه نکن زینب! با خدا شکوه نکن! از خدا گلایه نکن. فقط سرت را بر روی شانه‌های آرام بخش خدا بگذار و‌ های‌های گریه کن.خودت را فقط به خدا بسپار و از او کمک بخواه. خودت را در آغوش گرم خدا گم کن و از خدا سیراب شو، اشباع شو، سرریز شو. آنچنان که بتوانی دست زیر پیکر پاره پاره حسین بگیری و او را از زمین بلند کنی و به خدا بگویی: “خدا! این قربانی را از آل محمد قبول کن!”

1- امام، پسر امام کشته شد.

آفتاب در حجاب؛ پرتو یازدهم ، سید مهدی شجاعی

خدا کی رو بیشتر دوست داره؟

اگه گفتی خدا کی رو بیشتر دوست داره؟

 

آب
 
 

اخلاص؛ زمینه ساز تقرب؛

آگاه باش که حرکت در مسیر وصال پروردگار همت می‌طلبد و اخلاص، همتی عظیم برای اینکه توان رفتن بیابی و اخلاص، برای اینکه راه را درست بروی و به بیراهه منحرف نشوی که خداوند محب مخلصین است و یاری می‌کند آنها را.

از منظر قرآن :

فَادعُوا اللهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکون

(تنها) خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید، هر چند کافران ناخشنود باشند. (غافر/14)

دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) :

امام علی علیه السلام:

«الاخلاص اعلی الایمان: اخلاص، برترین مقام ایمان است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

« بالاخلاص تتفاضل مراتب المومنین: با اخلاص است که درجات مومنان تفاوت می‌کند.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

« اخلص قلبک یکفک القلیل من العمل: دلت را خالص کن که در آن صورت عمل اندک هم تو را بس خواهد بود.»

امام صادق علیه السلام:

عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خداوند بزرگ، تو را به خاطر آن عمل بستاید،

«من کان لله کان الله له» کسی که صد در صد برای خدا کار کنند، خدا هم برای او خواهد بود.

نگاه بزرگان :

حکایت اول

مسجدی می‌ساختند. بهلول سر رسید، پنهانی سنگی تهیه کرد که بر روی آن نوشته شده بود: «مسجد بهلول» و سنگ را شبانه بر سر در مسجد نصب کرد.

سازندگان مسجد روز بعد آمدند و ناراحت شدند. بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند، که چرا زحمات دیگران را به نام خودت تمام کرده‌ای!

بهلول گفت: مگر شما مسجد را برای خدا نساخته‌اید، اگر مردم هم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته‌ام، خدا که اشتباه نمی‌کند! 

حکایت دوم

محدث قمی می‌گوید: وقتی کتاب منازل‌الاخرة را تالیف و چاپ کردم، به قم آمدم. شیخ عبدالرزاق مسئله‌گو، آن را هر روز می‌خواند. پدرم روزی به خانه آمد و گفت: شیخ عباس! کاش مثل این مسئله‌گو می‌شدی و می‌توانستی این کتاب را که او برای ما می‌خواند، بخوانی. چند بار خواستم بگویم که آن کتاب از آثار و تالیفات من است؛ اما خودداری کردم و فقط گفتم: دعا بفرمایید خداوند، توفیق مرحمت فرماید.

حکایت سوم

یک وقت برای تکامل معنوی و تهذیب روح از امام [خمینی (ره)] راهنمایی خواستم که با یک جمله کوتاه آنچه را باید، فرمود و انگشت روی نقطه اصلی نهاد و فرمود:

«سعی کنید در اخلاص عمل»  

آثار اخلاص :

از آنجا که اخلاص، گرانبها‌ترین گوهری است که در خزانه قلب و روح انسان پیدا می‌شود، آثار فوق‌العاده مهمی نیز دارد که به آن اشاره می‌شود:

1- چشم بصیرت انسان نورانی می‌شود.

2- پیروزی در کارها؛ با اخلاص در نیت، به باطن کارها اهمیت بیشتری داده می‌شود و به همین دلیل، پیروزی در کار تضمین خواهد شد.

3- برخورداری از حکمت و دانش؛ اخلاص در عمل، باعث سرازیر شدن چشمه‌های حکمت و دانش به سوی انسان می‌شود.

ریا کاری :

نقطه مقابل اخلاص «ربا» است، آن را عاملی برای بطلان اعمال و نشانه‌ای از نشانه‌های منافقان و نوعی شرک به خدا معرفی کرده‌اند.

ریاکاری یکی از ابزارهای مهم شیطان برای گمراه ساختن انسان‌هاست.

نشانه‌های ریاکاران

ریاکار چهار علامت دارد:

1- اگر تنها باشد، اعمال خود را با کسالت انجام می‌دهد.

2- اگر در میان مردم باشد، با نشاط انجام می‌دهد.

3- هر گاه او را مدح و ثنا گویند، بر عملش می‌افزاید.

4- هر گاه ثنا نگویند از آن می‌کاهد. 

منبع :

طباطبایی، سید محمد هادی،  کتابچه شهر قرآنی، شماره10