بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

جوابهای بسته بندی شده

جوابهای بسته بندی شده

علامت سوال

« برای چه آفریده شدیم »

 "چه غایتی داشت خالق که وجود ما را در گردونه هستی رقم زد »

"اصل خلقت انسان آیا خیر بود یا شر" و ...

سوالاتی از این دست که حتما برای شما هم طرح شده یا می شود، گاهی چنانکه باید پاسخ درست و اساسی نمی‌یابند؛ چرا؟ به نظر شما مشکل کجاست؟ خود شما آیا تا کنون پاسخی که بتواند شما را قانع کنند یافته اید؟

هستند کسانی که به رغم فضل و معرفت خود پندارانه شان، تا در برابر این سوال قرار می گیرند، دست در انبان ذهنی خود کرده پاسخی را به شما تحویل می دهند که از قبل بسته بندی شده، و آن اینکه:

« ما برای تکامل خلق شدیم» همین و دیگر هیچ. 

 ما - خودم را می گویم شما را نمی دانم - عادت کرده ایم واژه ها را بدون عطف توجه به طراز و بار معنایی که هر کلمه بر دوش خود حمل می کند به کاربگیریم. به عنوان مثال، همین واژه « تکامل » را نگاه کنید؛ سرنوشت این کلمه را در افواه مردم ملاحضه کنید؛ خواهید دید کثیری از آنها بی آنکه حتی بدانند تکامل چه لوازمی دارد و اساساً پیش فرضهای آن چیست؛ از آن دم می زنند.

به عقیده استاد صفایی حایری (بخوانید: عین صاد)، مشکل در تحلیل و کالبد شکافی این کلمات یا این سوالهاست.

 در این باب رأی استاد را از کتاب « رشد » ایشان آورده ایم؛‌ بخوانید و ما را از آنچه در ذهنتان می گذرد بی نصیب نگذارید.

  ابوالقاسم شکوری

 کارشناس بخش دین و اندیشه 


« خسر، رشد، تکامل، هم از آن کلمه هایی هستند که بسته بندی شده به ما هدیه شده اند، بدون آن که آن ها را یافته باشیم، با آن ها به بازی نشسته ایم.

انسان هنگامی آدم می شود که به استعدادهای شکل گرفته اش جهت بدهد. برای این انسان، مکتبی، مکتب می شود که جهت حرکت و صراط و روش حرکت و... را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آن که او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد.

در برابر دیگران که می گویند برای چه آفریده شده ایم، خیلی پر طمطراق و شتابزده می گوییم برای تکامل و طرف بدون این که مفهومی از خودش، از استعدادهایش، از نقص و کمبود ها و نیازهایش و از شکل گرفتن ها و به اوج رسیدن استعدادهایش، در نظر داشته باشد، زبانش بند می آید و مبهوت نگاه می کند.

و اگر عصیان گر تر و طوفانی تر باشد، با خستگی می پرسد، خوب اصلاً تکامل برای چه؟ چرا تکامل پیدا کنیم؟ من نمی خواهم به کمال برسم.

این هر دو عکس العمل از آن جا مایه می گیرند که هنوز معناها را ندیده، به کلمه ها رسیده ایم و به جای همپایی و همراهی، کلمه ها را به یکدیگر هدیه داده ایم و مطالب را بسته بندی شده برای هم پَرت کرده ایم.

در حالی که برای شناخت این که برای چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایی هستم. از وسایلی که در یک اتاق هست می توان کشف کرد که این اتاق برای چیست و برای چه آفریده شده. از استعداد ها و نیروهای انسان هم می توان کشف کرد که او برای چیست و برای چه آفریده شده است.

برای من از سال های دور این سوال که برای چه هستم طرح شده بود و به جواب بسته بندی شده اش هم رسیده بودم و با شور و حال می شنیدم: برای تکامل! تا این که دوره نقادی و عصیان گری شروع شد و حرف های سر بسته به تحلیل رسیدند و در برابر سوال ها، با حلم و تانی، کار تحلیل آغاز گردید.

در این دوره بود، که به این نکته رسیدم که انسان در یک مرحله خودش را کشف می کند و در یک مرحله، این معدن را استخراج و تصفیه می کند و در یک مرحله به استخراج شده ها و آهن های تصفیه شده، شکل می دهد و آن ها را به صورت ماشین ها و ابزار های گوناگون  در می آورد و به تکامل می رساند. ولی مساله در همین جا خلاصه نمی شود، که پس از شکل گرفتن و به تکامل رسیدن، نوبت رهبری کردن و جهت دادن به ماشین های تکامل یافته می رسد.

به اینگونه بود، که یافتم انسان برای مساله ای بالاتر از شکل گرفتن و تکامل یافتن باید بکوشد، چون تنها این کافی نیست که شکل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تکامل پیدا کنیم، زیرا با این تکامل یافتن، مساله بن بست و عبث و پوچی زود تر پیش می آید و عمیق تر مطرح می گردد.

کسی که بهترین ماشین را و شکل گرفته ترین وسیله ها را و تکامل یافته ترین مرکب ها را با خود دارد مساله بن بست و ترافیک و محدودیت ها را بیشتر احساس می کند و عمیق تر می فهمد. انسانی که در دو بعد ماده و اخلاق شکل گرفته و به تکامل رسیده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بن بست و عبث و پوچی عمیق تری گرفتار خواهد شد و این بن بست و عبث و پوچی را دیگر نمی توان با عرفان شرق هم درمان کرد و با هیپی گری مداوا نمود، چون این عرفان، خود یک نوع تکامل برای استعدادهای عظیم تر انسان است که پس از شکل گرفتن و تکامل یافتن، باید به دنبال راهی بزرگ تر برای حرکت کردن و جهتی برتر برای دویدنش بود.

برای این انسان مساله جهت و صراط و مرکب ها و رهبری ها و روش حرکت و منزل ها، مطرح می شوند و تنها استعدادهای تکامل یافته در دو بعد ماده و اخلاق مساله ای را حل نمی کنند.

آن لحظه ای که انسان فکر و عقل و دلش را مثل ابزار ها و ماشین هایش شکل بدهد، آیا آن روز این استعدادها(ی) شکل گرفته و به بن بست نشسته، بحران های بزرگتری را سبز نمی کنند؟

انسان هنگامی آدم می شود که به استعدادهای شکل گرفته اش جهت بدهد. برای این انسان، مکتبی، مکتب می شود که جهت حرکت و صراط و روش حرکت و... را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آن که او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد.

با این دید بود که آیه های الیه ترجعون(1)، انّ الی ربک المنتهی(2) و آیه های اهدنا الصراط(3) و انّک تهدی الی صراط مستقیم(4) و آیه های مربوط به معاد و این که بهشت منزل است، نه مقصد و جنات الفردوس نزلاً (5)، پیام های عظیمی همراه می آوردند و نورهای بزرگی بر  سر راه می ریختند.

با این دید و پس از این حرکت فکری وقتی به دنبال جواب سوال سابقم که برای چه آفریده شده ام، قرآن را می کاویدم، آیه هایی از قبیل، اراد بهم ربّهم رشداً (6) و انّا سمعنا قرآناً عجباً یهدی الی الرشد(7) و یا و لقد آتینا ابراهیم رشده من قبل

(8) و ...روحم را به گونه ای گرفتند که تمام عصیانم به تسلیم رسید و یافتم که چگونه انسان پس از تشهد به تسلیم می رسد و یافتم که این تسلیم از تمام عصیان های تاریخ عظیم تر است، که در چنین تسلیمی، تمام عصیان ها شکل گرفته اند و جهت گرفته اند.

عادت کرده ایم واژه ها را بدون عطف توجه به طراز و بار معنایی که هر کلمه بر دوش خود حمل می کند به کاربگیریم. به عنوان مثال، همین واژه « تکامل » را نگاه کنید؛ سرنوشت این کلمه را در افواه مردم ملاحضه کنید؛ خواهید دید کثیری از آنها بی آنکه حتی بدانند تکامل چه لوازمی دارد و اساسا پیش فرضهای آن چیست؛ از آن دم می زنند.

این تسلیمی است که عصیان ها در آن به زنجیر بسته اند و در راهند.

قرآن کتابی بود که به انسان، نه تکامل، که رشد را هدیه می داد. یهدی الی الرشد(9).

قرآن کتابی بود که پس از شکل گرفتن، رهبری کردن را می آموخت، که رشد، رهبری کردن استعدادهای تکامل یافته است....

1)  انسان گاهی به بن بست می رسد، با این که نیرو و توان برای رفتن دارد، راهی پیش پایش نیست، اما گاهی راهش هست، جایی برای رفتن دارد، اما توانش نیست. این عجز است و آن عبث و پوچی.

می توان میان عبث و پوچی هم مرزی بست. عبث، بی مصرف ماندن استعدادهای عظیم انسانی است که عظمت خود را یافته و پوچی، زبونی انسان در برابر شکست ها و بحران هایی است که به تجربه حسشان کرده. عبث از درک عظمت انسان مایه می گیرد و پوچی از عظمت رنج ها و شکست ها.»

پی نوشت ها:

1)  بقره، 28.

2)  نجم، 42.

3)  حمد، 6.

4)  شوری، 52.

5)  کهف، 107.

6)  جنّ، 10.

7)  جنّ، 2.

8)  انبیاء، 51.

9)جنّ، 2.

منبع:

صفایی حایری، علی، رُشد

انسان ساخته انسان

انسان ساخته انسان

 

انسان یک پا

یک باب بسیاروسیعی در معارف اسلامی است که انسان ساخته عمل خودش است و به تعبیر دیگر انسان ساخته خود انسان است، یعنی انسان با عمل خودش ساخته می شود؛ هرگونه عمل کند آن گونه ساخته می شود.

این حرف در فلسفه های جدید اروپا یک حرف خیلی جدید تلقی شده که اسمش را گذاشته اند فلسفه عمل (پراکسیسم) یعنی اینکه انسان ساخته عمل خودش است؛ در صورتی که از نظر ما هزار و چهارصد سال است که این مسئله در قرآن مطرح است. انسان ساخته عمل خودش است؛ هر جور عمل بکند همان جور ساخته می شود. انسان، سازنده عمل خودش است و هم ساخته شده عمل خودش.

نماز انسان را می سازد. چرا قرآن می گوید: یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصلوة؟ ) بقره/153) از صبر – که در حدیث آمده است مصداق اظهرش روزه است – و از نماز استمداد کنید، کمک و نیرو بگیرید. شاید این مطلب احتیاجی به توضیح زیاد نداشته باشد. شما همان آداب ظاهر و آداب باطن نماز یعنی شرایط صحت و شرایط قبول نماز را در نظر بگیرید.

حتی اگر مدیون مردم باشی و وقت ادای دین رسیده باشد و آن دائن عجله و شتاب داشته باشد و به تو مهلت ندهد که نماز بخوانی، اگر وقت وسیع باشد، اول باید بروی دین او را بپردازی بعد بیایی به نمازت برسی.

شرایط صحت نماز:  به انسان می گویند اگر نماز می خوانی روی زمین غصبی نباید بخوانی و الا نمازت باطل است. خانه ای که در آن نماز می خوانی اگر غصبی باشد نمازت باطل است. فرشت اگر غصبی باشد – ولو به این مقدار که حقی از حقوق الهی یا حقوق مردم بر آن تعلق گرفته باشد – نمازت باطل است. جامه ای که با آن نماز می خوانی اگر شبهه ناک باشد نمازت باطل است. باید با آب مباح وضو بگیری. وضو که می گیری آنجا که آب وضویت ریخته می شود باید مباح باشد. در موقع جنابت باید غسل بکنی. عین همین حرفها در باب غسل برای تو هست.

حتی اگر مدیون مردم باشی و وقت ادای دین رسیده باشد و آن دائن عجله و شتاب داشته باشد و به تو مهلت ندهد که نماز بخوانی، اگر وقت وسیع باشد، اول باید بروی دین او را بپردازی بعد بیایی به نمازت برسی. نماز در وقت معین (باید خوانده شود). نماز صبح وقت معین دارد. خوابت کم یا زیاد بوده، در فاصله بین الطلوعین باید این دو رکعت نماز را بخوانی. نماز ظهر در وقت معین باید خوانده شود، نماز عصر در وقت معین، نماز مغرب در وقت معین و نماز عشاء در وقت معین.

آن اولی خودش رعایت حقوق مردم است. انسان می خواهد با خدا مناجات کند، می گوید اول برو دور و بر خودت را از نظر حقوق مردم صاف و پاک کن، در واقع رابطه خودت را با بندگان خدا درست کن بعد بیا پیش ما، و الا از نظر اینکه انسان بخواهد با خدا مناجات کند زمین غصبی و غیر غصبی فرق نمی کند، لباس غصبی و غیر غصبی فرق نمی کند. ولی خدا چنین نمازی را هرگز از انسان نمی پذیرد که تو با جامه ای که حق مردم و مال مردم است و غصب است بخواهی نماز بخوانی.

می گوید همه تان رو به یک نقطه بایستید؛ با اینکه خود قرآن در باب قبله می گوید که شما به هر طرف بایستید رو به خدا ایستاده اید، خیال نکنید که اگر رو به کعبه بایستید رو به خدا ایستاده اید ولی اگر رو به ترکستان بایستید دیگر رو به خدا نایستاده اید. فاینما تولوا فثم وجه الله (بقره/115) به هر طرف رو کنید رو به خدا ایستاده اید. اما یک مصلحت بزرگ دیگری در کار است که اولا همه مردم رو به یک جهت بایستند.

این درس یک هدف داشتن و رو به یک سو داشتن و یک جهت بودن است. ثانیا آن خانه ای را انتخاب کنند که ان اول بیت وضع للناس)آل عمران/96) است، اول مسجدی است که برای عبادت وضع شده است؛ رو به اول مسجد عالم بایستند که از زمان ابراهیم بلکه حتی قبل از ابراهیم و مطابق روایات از زمان نوح بوده است، اول معبدی که در عالم برای عبادت درست شد. نماز که می خوانید، در حال نماز خودتان را ضبط کنید، نخندید، یعنی احساسات شما تحت ضبط شما دربیاید. رویتان را به طرف راست یا چپ و یا پشت سر نکنید. کلامی که کلام آدمی باشد، یعنی از نوع سخنانی که با یکدیگر حرف می زنید، در وسط نماز به زبان شما جاری نشود؛ مثلا به کسی بگویید برو، بیا، بله و این جور حرفها؛ اینها نماز شما را باطل می کند. با طهارت باشید؛ بدنتان طاهر باشد لباستان طاهر باشد. طهارت از حدث داشته باشید، وضو یا غسل یا تیمم داشته باشید.

هریک از اینها عاملی است برای ساختن انسان. تازه اگر اینها باشد آیا نماز انسان نماز مقبول است؟ می گویند نه، نماز صحیح هست ولی برای اینکه نماز شما قبول باشد قبلا باید از خیلی گناهها دوری کرده باشی تا نمازت مقبول درگاه الهی باشد و تو را بالا ببرد که انما یتقبل الله من المتقین(مائده/27) باید در حال نماز حضور قلب داشته باشی، نماز را با توجه بخوانی. وقتی می گویی: ایاک نعبد و ایاک نستعین (فاتحه/5) واقعا در آن حال در حال استمداد از خدا و در حال نیایش باشی؛ حال شما در نماز حال نیایش و حال توجه به خدا باشد.

در حال نماز اگر شری به شما رسید اعتنا نکنید مگر شر خیلی بزرگی باشد خصوصا اگر به کس دیگر باشد یا کسی دارد تلف می شود که آنجا نماز را باید شکست. اما صرف اینکه مثلا یک زنبور آمد شما را گزید آیا باید نماز را بشکنید؟ (اذا مسه الشر جزوعا) فورا داد و فریاد کنید و اضطراب نشان دهید که مرا زنبور گزیده؟ خوب گزیده باشد.

انسان ساخته عمل خودش است؛ هر جور عمل بکند همان جور ساخته می شود. انسان، سازنده عمل خودش است و هم ساخته شده عمل خودش.

به یاد دارم که من بچه بودم، مرحوم ابوی ما در حال نماز بودند، پای ایشان را عقرب گزید و ایشان اصلا نماز را نشکستند و ادامه دادند. این همان انسانی است که خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا. انسان به حسب فطرت خودش یک پشه هم که او را می گزد آخ اش بلند می شود، ولی بعد از آنکه به آن مرحله رسید دیگر این جور نیست. نماز، انسان را این گونه می کند، لااقل در حال نماز انسان را به این حال نگه می دارد. وقتی انسان پنج نوبت در روز این تمرین را بکند خواه ناخواه در همه روز و در همه عمرش مؤثر است.

منبع:

شهید مرتضی مطهری ره ، آشنایی با قرآن 9، صفحه 107-104

عاشورا در نظر دیگران

عاشورا در نظر دیگران :

مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند) : من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین(ع) پیروی کند.

  محمّد علی جناح (قاعد اعظم شاکستان) : هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیدهء من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.

  چارْلز دیکنْز (نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد.

  توماس کارْلایْل (فیلسوف و مورخ انگلیسی) : بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می شود و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلّیتی که داشت، باعث شگفتی من است.

  ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگلیسی) : آیا قلبی پیدا می شود که وقتی دربارهء کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند.

  فِرْدریک جمس : درس امام حسین(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.

  ل. م.بوید : در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع). و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام، هرچند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است.

  واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی) : برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن ارادهء یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی دادکه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگ های تفتیدهء عربستان*، روح حسین(ع) فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین(ع)!

بانک ادبیات عاشورائی

1. ...اما ریشه اش در دل نیست، در باد است:

گوش کن قافله سالار چه می خواند: وَ لَمّا تَوَجّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسی رَبّی اَن یَهدیَنی سواءَ السّبیل(1)... آیا تو می دانی که از چه امام آیاتی که در شأن هجرت نخستین ِ موسی است فرا می خوانَد؟ عقل محجوب من که راه در جایی ندارد... ای رازداران خزاین غیب، سکوت حجاب را بشکنید و مُهر از لبِ فروبسته اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید. آه از این دلسنگی که ما را صمٌ بُکم می خواهد... آه از این دلسنگی!
سرّ آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد.
یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنانی است که اسلام آورده اند اما در جست و جوی حقیقت ایمان نیستند. کُنج فراغتی و رزقی مُکفی... دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست، در باد است. در جست و جوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد؛ در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل که خانهء غفلت، پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خُرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوستهء به خاک شود.
اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد، پس یاران، دل از سامان برکَنیم و روی به راه نهیم.
بگذار عبدالله بن عمر ما را از عاقبت کار بترساند. اگر رسم مردانگی سرباختن است، ما نیز چون سید الشّهدا او را پاسخ خواهیم گفت که: " ای پدر عبد الرحمن، آیا ندانسته ای که از نشانه های حقارت دنیا در نزد حق این است که سر مبارک یحیی بن زکریا را برای زنی روسپی از قوم بنی اسرائیل پیشکش بردند؟ آیا نمی دانی که بر بنی اسرائیل زمانی گذشت که مابین طلوع فجر و طلوع شمس هفتاد پیامبر را می کشتند و آن گاه در بازارهایشان به خرید و فروش می نشستند، آن سان که گویی هیچ چیز رخ نداده است! و خدا نیز ایشان را تا روز مؤاخذه مهلت داد."(2)
... اما، وای از آن مؤاخذه ای که خداوند خود اینچنین اش توصیف کرده است:
اَخذَ عَزیزٍ مُقتَدرٍ.(3)

آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریدهء مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند.... بگذار اینچنین باشد. این دنیا و این سر ما!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قصص / 21
2 ـ موسوعه کلمات امام الحسین(ع)، ص 308
3 ـ بخشی از آیهء 42 سورهء قمر: ... فَاَخذناهُم اَخذَ عَزیزٍ مُقتَدرٍ


2.تولّد حسین

تولّد حسین، تولّد خون است:

آی فهمیده های طریقت جانبازی! غیرت های با شکوه خاک! زیباترین زخم های زمین!

بیائید می خواهیم، به جشن تولّد عاشورا برویم!

چشم های تیرخوردهء خود را برگیرید؛ دست های اُفتادگی خویش را بردارید؛ زیباترین زخم های ممکن را دربرکنید؛ بیائید برویم.

یا ابا عبدالله! ای برادر زینب!

آن که می خندد، هنوز، مَقْتَل غیرت تو را نشنیده است! آن روز ـ در آن بی آبی ـ تو مگر چه گفتی، که تمام زالوها ـ به یکباره ـ بر سر خون تو، اتّفاق کردند؟!

بگذار برای این زیباترین زخم های کائنات بمیرم! شما را به خدا بس کنید! من هم می دانم که برای "تولّد" مرثیه نمی خوانند...

امّا، "مرثیه جانبازی" شادمانْترین مرثیه جوانمردی است.آی چشم های تیرخورده قدری "نگاه" به من بدهید! ...


3.دست های تشنه عبّاس

قمر بنی هاشم به رود فُرات که می زد، آب در پوست خود نمی گنجید!

در خیال خود گمان می برد که از دست های تشنه عبّاس، لبریز خواهد شد.

 

امّا، وقتی که آب را، تشنه، رها ساخت؛ در همهء پیچ و تابِ خیالِ فُرات، تنها یک سؤال بود که موج می زد:

"آخر، چرا؟!"


4.بقیه کربلا

بقیه کربلا، زین العابدین (ع)ـ این زیباترین اسیر نیایش ـ دوشادوش زبان شهادت ـ زینب ـ از قتل عام قبیله عاشورا باز می آید:

کربلا کربلا، در واژه ها، ریخته

و عاشورا عاشورا، به لهجه ی دعا، در آویخته!...

تولّد عاشورا در برابر چشمانش بود که اتفاق اُفتاد ـ و "ذبح عظیم"، از همان نقطه ای که او نیز ایستاده بود، جریان یافت.

دردا که درد نیست!

و گرنه "زبور آل محمّد(ص) " این همه، خاک نمی خورد.... اگر "فهمیده" بودم صحیفه سجّادیه ـ این زبان زین العابدین ـ را، می توانستم فهمید! ...

همان که در زیباترین طرز سعادت، فراگرفتن "نظم شهادت" را، دست به دعا بر می دارد:

 

حَمْداً نَسْعَدُ بهِ فی السّعَداءِ مِنْ اَوْلیائهِ، وَ نَصیرُ بهِ فی نَظم الشُهَداءِ بسُیُوفِ اَعْدائهِ! ...*

 

و دلش را، برای خدا، چندان می گویدکه خاک نیز بشنود.

امّا، پنهان نباید کرد که راز و نیاز عاشورا ـ قرآن صاعد و زبور آل محمّد (ص) ـ در میانه ی ما هنوز هم تنهاست...

 

* صحیفه سجّادیه، دعای یکُم