بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

بوی گل یاس

اطلاع رسانی مکتب اهل بیت علیه السلام

فلسفه قمه زنی در اسلام

قمه‎زنی؛ آبروداری یا آبروریزی شیعه

عزاداری

فیلم قمه‎زنی حقیقت مظلوم بحث و جدل‎هایی را در پی داشته است و موافقان و مخالفانی پیدا کرده است . از آن جهت تصمیم داریم که تحلیل و نقدی را در این باره داشته باشیم .

هدف ما از نقد این فیلم نقد نظریات مطرح شده در این فیلم می‎باشد و به هیچ وجه نقد شخصیت‎ها نیست. بنابراین همه شخصیت‎هایی که در این فیلم صحبت کرده‎اند برای ما قابل احترام هستند. بنابراین اگر نامی از این افراد برده می‎شود صرفاً به جهت مستند کردن و انتساب دادن صحبت‎ها می‎باشد و منظور دیگری از آوردن نام اشخاص نداریم .

در قسمتی از این سی‎دی حضرت حجة الاسلام جناب آقای امامی‎فر می‎گوید:

اونقدر که با عزاداری‎ها مبارزه شده است با هیچ چیز دیگری نشده است، روشنفکرها به محض این که قلم به دست می‎گیرند شروع می‎کنند درباره عزاداری مطلب می‎نویسند که آقا این کارها چیه؟ سینه‎زنی چیه؟ روضه‎خوانی چیه؟ ... 

چرا؟ اینجا جایی برای سوال ایجاد نمی‎شود؟ برای شیعیان سوال نیست که چرا دشمنان اینقدر حساسیت دارند . خب اسلام آن همه مطلب دارد. اقتصاد دارد... چرا با نماز اینقدر مبارزه نمی‎شود؟ ...

آفتاب در حجاب

 

به بهانه محرم، ماه خزان اهل بیت

دست یاری

آیا کسی هست که زینب را یاری کند؟!

شب هنگام، وقتی با آن جلال و جبروت، به زیارت قبر پیامبر می‌رفتی، پدر دستور می‌داد که چراغهای حرم را خاموش کنند، حسن در پیش رو و حسین در پشت سر، گام به گام تو را همراهی می‌کردند که مبادا چشم نامجرمی به قامت عقیله بنی هاشم بیفتد.

و سنگینی نگاهی، زینب علی را بیازارد.

اکنون ای ایستاده تنها! ای بلندترین قامت استقامت! با سنگینی اینهمه نگاه نامحرم، چه می‌کنی؟

تقدیر اگر چنین است چاره نیست، باید سوار شد.

اما چگونه؟!

پیش از این هر گاه عزم سفر می‌کردی، بلافاصله حسن پیش می‌دوید، عباس زانو می‌زد و رکاب می‌گرفت و تو با تکیه بر دست و بازوی حسین بر می‌نشستی.

در همین آخرین سفر از مدینه، پیش از اینکه پا به کوچه بگذاری، قاسم دویده بود و پهلوی مرکبت کرسی گذاشته بود، عباس زانو بر زمین نهاده بود، علی اکبر پرده کجاوه را نگاه داشته بود، حسین دست و بازو پیش ‍ آورده بود تا تو آنچنانکه شایسته عقیله یک قبیله است، بر مرکب سوار شدی.

آری، پیش از این دردانه بنی هاشم، عزیز علی و بانوی مجلله اهل بیت اینگونه بر مرکب می‌نشست.

و اکنون هزاران چشم، خیره و دریده مانده‌اند تا استیصال تو را ببینند و برای استمداد ناگزیر تو، پاسخی از تحقیر یا تمسخر یا ترحم بیاورند.

خدا هیچ عزیزی را در معرض طوفان ذلت قرار ندهد.

خدا هیچ شکوهمندی را دچار اضطرار نکند.

امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء

چه کسی را صدا کردی؟ از چه کسی مدد خواستی؟

آن کیست در عالم که خواهش مضطر را اجابت کند؟

هم او در گوشت زمزمه می‌کند که: به جبران این اضطرار، از این پس، ضمیر مرجع "امن یجیب " تو باش.

هر که از این پس در هر کجای عالم، لب به "ام من یجیب " باز کند، دانسته و ندانسته تو را می‌خواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش ‍ می‌یابد.

خدا نمی‌تواند زینبش را در اضطرار ببیند.

اینت اجابت زینب!

ببین که چگونه برایت رکاب گرفته است. پا بر زانوی او بگذار و با تکیه بر دست و بازوی او سوار شو، محبوبه خدا!

بگذار دشمن گمان کند که تو پا بر فضا گذاشته‌ای و دست به هوا داده‌ای.

دشمنی که به جای خدا، هوی را می‌پرستد، توان دریافت این صحنه را ندارد.

همچنانکه نمی‌تواند بفهمد که خود را اسیر چه کاروانی کرده است و چه مقربانی را بر پشت عریان این شتران نشانده است.

همچنانکه نمی‌تواند بفهمد که چه حجت الله غریبی را به غل و زنجیر کشانده است.

با فشار دشمنان و حرکت کاروان، تو در کنار سجاد قرار می‌گیری و کودکان و زنان، گرداگرد شما حلقه می‌زنند و دشمن که از پس و پیش و پهلو، کاروان را محاصره کرده است، با طبل و دهل و ارعاب و توهین و تحقیر و تازیانه، شما را پیش می‌راند.

بچه‌ها وحشت زده، دستهای کوچکشان را بر پشت و گردن شترها، چفت کرده‌اند و در هراس از سقوط، چشمهایشان را بسته‌اند.

اگر چه صف محاصره دشمن، فشرده است اما هنوز از لابه لای آن، منظره جگر خراش قتلگاه را می‌توان دید و بوسه نسیم را بر رگهای بریده و بدنهای چاک چاک، احساس می‌توان کرد. و این همان چیزی است که نگاه سجاد را خیره خود ساخته است.

و این همان چیزی است که هول و اضطراب را در دل تو انداخته است. چرا که به وضوح می‌بینی که آخرین رمقهای سجاد نیز با تماشای این منظره دهشتزا ذوب می‌شود.

و می‌بینی که دمی دیگر، خون در رگهای سجاد از حرکت می‌ایستد و قلب از تپش فرو می‌ماند.

و می‌بینی که دمی دیگر، جان از بدن او مفارقت می‌کند و تن بیمار و خسته به زنجیر بر جای می‌ماند.

و می‌بینی که دمی دیگر تن تبدار جهان از جان حجت خالی می‌شود و آسمان و زمین بی امام می‌ماند.

سر پیش می‌بری و وحشتزده اما آرام و مهربان می‌پرسی: "با خودت چه می‌کنی عزیز دلم! یادگار پدر و برادرم! بازمانده جدم!؟

و او با صدایی که به زحمت از اعماق جراحت شنیده می‌شود، می‌گوید: "چه می‌توانم بکنم در این حال که پدرم را امامم را، آقایم را و برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم را و همه مردان خاندانم را در خون نشسته می‌بینم، بی لباس و کفن. نه کسی بر آنان رحم می‌آورد و نه کسی به خاکشان می‌سپارد. انگار که از کفار دیلم و خزرند این عزیزان که بر خاک افتاده اند."

کلام نیست این که از دهان بیرون می‌آید، انگار گدازه‌های آتش است که از اعماق قلبش تراوش می‌کند و تو اگر با نگاه و سخن و کلام زینبی ات کاری نکنی، او همه هستی‌اش را با این کلمات از سینه بیرون می‌ریزد. پس ‍ تو آرام و تسلی بخش، زمزمه می‌کنی: "تاب از کفت نبرد این مصیبت، عزیز دلم! که این قصه، عهدی دارد میان پیامبر خدا، با جدت و پدرت و عمت. آری خداوند متعال، مردانی از این امت را که ناشناس حکام جابرند و در آسمان شهره ترند تا در زمین، متعهد کرد که به تکفین و تدفین این عزیزان بپردازند؛ اعضای پراکنده انی پیکرها را جمع کنند و بپوشانند و این جسدهای پاره پاره را دفن کنند و برای مقبره پدرت، سید الشهدأ در زمین طف، پرچمی بر افرازند که در گذر زمان محو نشود و یاد و خاطره‌اش در حافظه تاریخ، باقی بماند. و هر چه سردمداران کفر و پیروان ضلالت در نابودی آن بکوشند، ظهور و اعتلای آن قوت گیرد و استمرار پذیرد. پس نگران کفن و دفن این پیکرها مباش که خدا خود به کفن و دفنشان نگران است."

این کلام تو انگار آبی است بر آتش و جانی که انگار قطره قطره به تن تبدار و بی رمق سجاد تزریق می‌شود. آنچنانکه آرام آرام گردنش را در زیر بار غل و زنجیر، فراز می‌آورد، پلکهای خسته‌اش را می‌گشاسد و کنجکاو عطشناک می‌گوید:

"روایت کن آن عهد و خبر را عمه جان!"

تو مرکبت را به مرکب سجاد، نزدیکتر می‌کنی، تک تک یاران کاروانت را از نظر می‌گذرانی و ادامه می‌دهی: "علی جان! این حدیث را خودم از‌ام ایمن شنیدم و آن زمان که پدرم به ضربت ابن ملجم لعنت الله علیه در بستر شهادت آرمید و من آثار ارتحال را در سیمای او مشاهده کردم، پیش ‍ رفتم، مقابل بسترش زانو زدم و عرضه داشتم: "پدر جان! من حدیثی را از‌ام ایمن شنیده ام. دوست دارم آن را باز از دو لب مبارک شما بشنوم."

پدر، سلام الله علیه چشم گشوده و نگاه بی رمق اما مهربانش را به من دوخت و فرمود: نور دیده‌ام! روشنای چشمم! حدیث همان است که‌ام ایمن برای تو گفت. و من هم اکنون می‌بینم تو را و جمعی از زنان و دختران اهل بیت را که در همین کوفه، دچار ذلت و وحشت شده‌اید و در هراس از آزار مردمان قرار گرفته اید. پس بر شما باد شکیبایی! شکیبایی! شکیبایی!

سوگند به خداوند شکافنده دانه و آفریننده جان آدمیان که در آن زمان در تمام روی زمین، هیچ کس جز شما و پیروان شما، ولی خدا نیست."

از نگاه سجاد در می‌یابی که هر کلمه این حدیث، دلش را قوت و روحش ‍ را طراوت می‌بخشد و در رگهای خشکیده‌اش، خون تازه می‌دواند.

همچنانکه اگر او هم با نگاه خواهشگرانه‌اش نگوید که: "هر آنچه شنیده‌ای بگو عمه جان!" تو خودت می‌فهمی که باید تمامت قصه را روایت کنی. تا در این بیابان سوزان و راه پر فراز و نشیب، امام را بر مرکب لغزان خویش، حفظ کنی:

اُم ایمن چنین گفت: عزیز دلم و کلام پدر بر تمام گفته‌های او مُهر تأیید زد: من آنجا بودم آن روز که پیامبر به منزل فاطمه دعوت بود و فاطمه برایش حریره‌ای مهیا کرده بود. حضرت علی (علیه السلام ) ظرفی از خرما پیش روی او نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر فراهم آوردم.

رسول خدا، علی مرتضی، فاطمه زهرا و حسن و حسین، از آنچه بود، خوردند و آشامیدند. آنگاه علی برخاست و آب بر دست پیامبر ریخت. پیامبر، دستهای شسته به صورت کشید و به علی، فاطمه و حسن و حسین نگریست. سرور و رضایت و شادمانی در نگاهش موج می‌زد.

آنگاه رو به آسمان کرد و ابر غمی بر آسمان چشمش نشست. سپس به سمت قبله چرخید، دو دست به دعا برداشت و بعد سر به سجده گذاشت. و ناگهان شروع به گریستن کرد. همه متعجب و حیران به او می‌نگریستیم و او همچنان می‌گریست. سر از سجده برداشت و اشک همچنان مثل باران بهاری، از گونه‌هایش فرو می‌چکد.

اهل بیت و من، همه از گریه پیامبر، محزون شدیم اما هیچ کدام دل سؤ ال کردن نداشتیم. این حال آنقدر به طول انجامید که فاطمه و علی به حرف آمدند و عرضه داشتند: خدا چشمانتان را گریان نخواهد یا رسول الله! چه چیز، حالتان را دگرگون کرد و اشکتان را جاری ساخت؟! دلهای ما شکست از دیدار این حال اندوهبار شما.

پیامبر فرمود: عزیزانم! از دیدن و داشتن شما آنچنان حس خوشی به من دست داد که پیش از این هرگز بدین مرتبت از شادمانی و سرور دست نیافته بودم. شما را عاشقانه و شادمانه نگاه می‌کردم خدا را به نعمت وجودتان، سپاس می‌گفتم که ناگهان جبرئیل فرود آمد و گفت: "ای محمد! خداوند تبارک و تعالی از احساس تو آگاه گشت و شادمانی تو را از داشتن چنین برادر و دختر و فرزندانی دریافت و خواست که این نعمت را بر تو کحنال ببخشد و این عطیه را گوارای وجودت گرداند.

پس مقرر ساخت که ایشان و فرزندان ایشان و دوستان و شیعیان ایشان، با تو در بهشت جاویدان بمانند و هرگز میان تو و آنان فاصله نیفتد.

هر چقدر تو گرامی هستی، آنان گرامی شوند و هر نعمت که تو را نصیب می‌شود، آنان را نیز بهره باشد آنقدر که تو خشنود شوی و از مقام خشنودی رضایت هم فراتر روی.

اما در عوض، در این دنیا مصیبت بسیار می‌کشند و سختی فراوان می‌بینند، به دست مردمی که خود را مسلمان، می‌نامند و از امت تو می‌شمارند، در حالیکه خدا و تو از آنها بیزارید. آنان کمر به ایذأ عزیزان تو می‌بندند و هر کدام را در نقطه‌ای به قتل می‌رسانند آنچنانکه قتلگاه و قبورشان از هم فاصله می‌گیرد و پراکنه می‌شود.

خداوند تقدیر را برای آنان چنین رقم زده است و برای تو درباره آنان. پس خداوند متعال را به خاطر تقدیری چنین سپاس گو به این قضای او راضی باش."

من خداوند را سپاس گفتم و به این تقدیری چنین رضایت دادم.

سپس جبرئیل گفت: "ای محمد! برادرت پس از تو مقهور و مغلوب امت خواهد شد و از دست دشمنان تو رنجها خواهد کشید و مصیبتها خواهد دید تا آنکه به قتل خواهد رسید.

قاتل او بدترین و شقی‌ترین موجود روی زمین است همانند کشنده ناقه صالح در شهری که به آن هجرت خواهد کرد یعنی کوفه و آن شهر، مرکز شیعیان او و شیعیان فرزندان اوست.

و اما این فرزند تو و با دست اشاره کرد به حسین با جمعی از فرزندان و اهل بیت و برگزیدگان امت تو به شهادت خواهد رسید در کنار نهر فرات و در سرزمینی که کربلا خوانده می‌شود به خاطر کثرت اندوه و بلا که از سوی دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو در می‌رسد در روزی که غم آن جاودانه است و حسرت آن ماندگار.

کربلا، پاکترین و محترمترین بارگاه روی زمین است و قطعه‌ای است از قطعات بهشت. و آنگاه که فرزند تو و یاورانش به شهادت می‌رسند و سپاه کفر و ملعنت، محاصره شان می‌کنند، زمین به لرزه در می‌آید و کوههابه اضطراب و تزلزل می‌افتد و دریاها خشمگین و متلاطم می‌شود و اهل آسمانها، آشفته و پریشان می‌شوند و اینهمه از سر خشم به دشمنان توست یا محمد! و دشمنان فرزندان تو و عظمت حرمتی که از خاندان تو شکسته شده است و شر هولناکی که به فرزندان عترت تو رسیده است.

و در آن زمان هیچ موجودی نیست که داوطلب حمایت از فرزندان تو نمی‌شود و از خدا برای یاری حجت خدا پس از تو، رخصت نمی‌طلبد.

ناگهان ندای وحی خداوند در آسمانها و زمین و کوهها و دریاها طنین می‌افکند که: این منم خداوند فرمانروای قدرتمند! کسی که هیچ گریزنده‌ای از حیطه اقتدارش بیرون نیست و هیچ طغیانگری او را به عجز نمی‌آورد. و من قادر ترینم در امر یاری و انتقام.

سوگند به عزت و جلالم که قاتلان فرزند پیامبرم را و ستمکاران به عترت رسولم را چنان عذاب کنم که هیچ کس را در عالم چنین عذاب نکرده باشم. آنان که حرمت و پیمان پیامبر را شکستند، عترت او را کشتند و به خاندان او ستم کردند.

تمام آسمان و زمین با شنیدن این کلام خداوند، ضجه می‌زنند و آلودگان به این خون را نفرین و لعنت می‌کنند.

چون هنگامه شهادت عزیزانت فرا می‌رسد، خداوند با دستهای خود، ارواحشان را می‌ستاند و جانهایشان را به بر می‌گیرد و فرشتگان را از آسمان هفتم فرو می‌فرستد، با ظرفهایی از جنس یاقوت و زمرد، مملو از آب حیات، انباشته از پارچه‌های جنانی و آکنده از عطرهای رضوانی.

ملائک، بدنها را به آب حیات، غسل می‌دهند و کفن و حنوطشان را با پارچه‌ها و عطرهای بهشتی به انجام می‌رسانند و صف در صف بر آنان نماز می‌گذارند.

آنگاه خداوند متعال، قومی را بر می‌انگیزد که از دید کفار، ناشناسند و نه در گفتار و نه درنیت و اندیشه و رفتار به این خون، آلوده نیستند. این قوم به دفن بدنهای معطر می‌پردازند و پرچمی بر فراز قبر سید الشهدا می‌افرازند که نشانه‌ای برای اهل حق است و وسیله‌ای برای رستگاری مومنان.

و هر روز و شب صد هراز فرشته از آسمان فرود می‌آید و آن مقبره شریف را در بر می‌گیرد، بر آن نماز می‌گذارد، خداوند را تسبیح می‌کنند و برای زائران آن بقعه، بخشش می‌طلبند.

نام زائران امتت را که به خاطر خدا و به خاطر تو، به زیارت، مشرف شده اند، می‌نویسد و نام پدرانشان را و خاندانشان را و اهالی شهرشان را و از نور عرش خدا بر پیشانی آنها نشانه‌ای می‌گذارند که: این زائر قبر برترین شهید و فرزند بهترین انبیاست.

و در قیامت این نور در سیمای آنان تابان است. و زیباترین راهبر و نشان، آنچنانکه بدان شناخته می‌شوند و دیگران خیره این روشنی می‌گردند."

جبرئیل گفت: "یا رسول الله! در آن زمان تو در میان من و میکائیل ایستاده‌ای و علی پیش روی ماست و آنقدر فرشتگان اطرافمان را گرفته‌اند که در حد و حساب نمی‌گنجد و هر که در آنجا به این نور، منور است، خداوند از عذاب و سختیهای آن روز در امانش می‌دارد.

و این حکم خداست و پاداش اوست برای کسی که خالصا لوجه الله قبر تو را، یا علی تو را، یا حسن و حسین تو را زیارت کند.

از این پس، مردمانی خواهند آمد مغضوب و ملعون خداوند که تلاش ‍ می‌کنند این مقبره و نشانه را از میان بردارند اما خداوند راه بر آنان می‌بندد و ناکامشان می‌گرداند."

پیامبر فرمود: "دریافت این خبرها بود که مرا غمگین و گریان کرد."

این فقط سجاد نیست که از شنیدن این حدیث، جان می‌گیرد و روح تازه‌ای در کالبد مجروح و خسته‌اش دمیده می‌شود.

تداعی و نقل این حدیث، حال تو را نیز دگرگون می‌کند و قوتی خارق العاده در تار و پود وجودت می‌ریزد. آنچنانکه بتوانی راه دشوار کربلا تا کوفه را در زیر بار شکننده مصیبت و مسؤ لیت طی کند و خم به ابرو نیاوری.

مسواک زدن (فوائد و کیفیت و اوقات آن)

مسواک زدن (فوائد و کیفیت و اوقات آن)

 

» 1 ـ در فضیلت مسواک 


    و فـوائد آن اخبار زیادى است که بخاطر تبرک به بعضى از آنها اشاره میکنیم از جمله آن خبر مشهور است که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده که آن حضرت فرمود :

فِقْهُ الرِّضَا ، علیه السلام رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه وآله وسلم قَالَ لَوْ لَا أَنْ یَشُقَّ عَلَى أُمَّتِی لَأَوْجَبْتُ السِّوَاکَ فِی کُلِّ صَلَاةٍ وَهُوَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ

   اگر نبود که کار بر امت من مشکل مى شد همانا بر آنان واجب مى کردم که براى هر نماز مسواک کنند .
مستدرک الوسائل ج1 ص365

    در روایت شده که حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :
 
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ فِی السِّوَاکِ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً هُوَ مِنَ السُّنَّةِ وَمَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ وَمَجْلَاةٌ لِلْبَصَرِ وَیُرْضِی الرَّبَّ وَیَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَیَزِیدُ فِی الْحِفْظِ وَیُبَیِّضُ الْأَسْنَانَ وَیُضَاعِفُ الْحَسَنَاتِ وَیَذْهَبُ بِالْحَفْرِ وَیَشُدُّ اللِّثَةَ وَیُشَهِّی الطَّعَامَ وَتَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِکَةُ
   در مسواک دوازده خصلت است : دهان را پاکیزه مى سازد و روشناى و دید چشم را زیادتر مى کند و موجب خشنودى پروردگار است ، بلغم را کم میکند ، حافـظه را زیاد مى کند ، دندان ها را سفید مى کند ، حسنات (شاید خوشبو شدن دهان) را مضاعف مى کند ، و آنچه را که بر دندان ها جمع شده و باعث خرابى دندان مى شود از بین میبرد ، و لثه را محکم مى سازد و اشتهاء طعام مى آورد ، و سنت بپا داشته مى شود و باعث خوشحالى ملائکه مى شود .
کافى ج6 ص495

عَنِ الْبَاقِرِ وَالصَّادِقِ علیه السلام رَکْعَتَانِ بِالسِّوَاکِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَةً بِغَیْرِ سِوَاکٍ
 
و دو رکعت نماز که با دهان مسواک زده خوانده شود نزد خدا محبوب تر است از هفتاد رکعت بدون مسواک .
مستدرک الوسائل ج1 ص365
و در ثواب الاعمال از امام صادق علیه السّلام روایت شده که آن حضرت از پدرش امام باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود :
 
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی السِّوَاکِ لَأَبَاتُوهُ مَعَهُمْ فِی لِحَافٍ
   اگر مردم خوبى هاى مسواک را مى دانستند آن را با خود ببستر میبردند .
وسائل الشیعة ج2 ص12
در روایت شده که حضرت امام صادق علیه السلام فرمود :
 
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی أُسَامَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِینَ السِّوَاکُ
   از سنت انبیاء مسواک نمودن است .
کافى ج3 ص23
در روایت شده که حضرت امام باقر علیه السلام فرمود :
 
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی السِّوَاکِ قَالَ لَا تَدَعْهُ فِی کُلِّ ثَلَاثٍ وَلَوْ أَنْ تُمِرَّهُ مَرَّةً
   مسواک زدن را در هر سه وقت ترک نکن ، و (مسواک کن) لو به گرداندن یک مرتبه (آب) در دهان .
کافى ج3 ص23
» 2 ـ و اما کیفیت و آداب آن
 
مستحب است که با چوب اراک مسواک شود و اگر یافـت نشد و یا دست یافتن به آن مشکل بود با چیز دیگر حتى با انگشت ، و مستحب است که هنگام مسواک این دعا را بخواند :
 
 
الْقـُطْبُ الرَّاوَنْدِیُّ فـِی دَعَوَاتِهِ الدُّعَاءُ عِنْدَ السِّوَاکِ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَلَاوَةَ نِعْمَتِکَ وَأَذِقْنِی بَرْدَ رَوْحِکَ وَأَطْلِقْ لِسَانِی بِمُنَاجَاتِکَ وَقَرِّبْنِی مِنْکَ مَجْلِساً وَارْفَعْ ذِکْرِی فِی الْأَوَّلِینَ اللَّهُمَّ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَیَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى حَوِّلْنَا مِمَّا تَکْرَهُ إِلَى مَا تُحِبُّ وَتَرْضَى وَإِنْ کَانَتِ الْقـُلُوبُ قَاسِیَةً وَإِنْ کَانَتِ الْأَعْیُنُ جَامِدَةً وَإِنْ کُنَّا أَوْلَى بِالْعَذَابِ فـَأَنْتَ أَوْلَى بِالْمَغْفـِرَةِ اللَّهُمَّ أَحْیِنِی فـِی عَافـِیَةٍ وَأَمِتْنِی فِی عَافِیَةٍ
مستدرک الوسائل ج1 ص371
» 3 ـ و اما اوقات مسواک 

    آنچه از اخبار و روایات بدست مى آید استحباب مسواک در هر وضوئى و هر نمازى و هنگام خواب در شب و هنگام بر خواستن از خواب و قـبل از نماز صبح است و احتمال هم دارد که این سه مرتبه مسواک در شب از مسواک هنگام وضو و نماز صبح کفایت کند .
    و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرموده است :
 
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ عَلَیْکُمْ بِالسِّوَاک ...
   بر شما باد بمسواک کردن .
وسائل الشیعة ج2 ص14

رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود :

الْبِحَارُ ، عَنْ أَعْلَامِ الدِّینِ لِلدَّیْلَمِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وسلم إِنَّ أَفْوَاهَکُمْ طُرُقُ الْقُرْآنِ فـَطَیِّبُوهَا بِالسِّوَاکِ فـَإِنَّ صَلَاةً عَلَى أَثَرِ السِّوَاکِ خَیْرٌ مِنْ خَمْسٍ وَسَبْعِینَ صَلَاةً بِغَیْرِ سِوَاکٍ

   یک نماز که قـبلش مسواک کرده باشى بهتر از هفـتاد و پنج نماز است که قبل از آن مسواک نکرده باشى .
مستدرک الوسائل ج1 ص365
 

ریحانه آفرینش

ریحانه آفرینش

 

دوست من سلام

شما اگر مرد هستید، زنان را چگونه می‌شناسید و به آنان چگونه می‌نگرید؟

اگر زن هستید، آیا خود را شناخته‌اید؟

به نظر شما فرق زنها با مردها در چیست؟

آیا زنان هنر و توان خاصی دارند که فقط مخصوص آنان باشد؟

اصلا زن چگونه موجودی است؟

برای پاسخ این سوالها و هزاران پرسشِ از این دست، شما را مهمان مجموعه‌ای به نام ریحانه‌ی آفررینش

.می‌کنم که از کتاب «زن در آینه جلال و جمال»؛ نوشته دانشمند بزرگ، آیت الله جوادى آملى دستچین گردیده است

 

زن

هنری که فقط  و فقط زنها دارند!

فرقی بین زن و مرد نیست، زیرا محور همه آنها انسان است و خصوصیت مذکر ومونث بودن در حقیقت انسان و ایمان و مانند آن تأثیری ندارد. می‌توان از حدیث شریف علوی که فرمود: عُقولُ النِسأ فِی جَمالِهِنَّ وَ جَمالُ الرِجالِ فِی عُقولِهِم، معنای دستوری فهمید نه معنای وصفی. یعنی منظور آن نباشد که حدیث شریف در صدد وصف دو صنف از انسان باشد که عقل زن در جمال او خلاصه می‌شود تا جنبه نکوهش داشته باشد و جمال مرد در عقل او تعبیه شده است تا عنوان ستایش بگیرد، بلکه ممکن است معنای آن، دستور یا وصف سازنده باشد نه وصف قدح و نکوهش یعنی زن موظف است و یا می‌تواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار و کیفیت محاوره و مناظره و نحوه برخورد و حکایت و نظایر آن ارائه دهد چنانکه مرد موظف است و می‌تواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش ‍ متجلی سازد.

زن باید طرایف (نکته‌های لطیف) حکمت را در ظرایف هنر ارائه دهد و مرد باید ظرایف هنر را در طرایف حکمت جلوه‌گر کند یعنی جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او تجلی می‌یابد

مثلا زن باید بتواند قداست همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و کیفیت برخورد او با فرشته‌ها و نحوه شنیدن بشارت مادر شدن و حالت تعجب و ابراز انفعال نمودن ظریفانه را که در آیه: فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ (1) و زنش با فریادی سر رسید و بر چهره خود زد و گفت: زنی پیر نازا؟!

و آیه: وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ یَعْقُوبَ(2) و زن او ایستاده بود، خندید، پس وی را به اسحاق و از پی اسحاق به یعقوب مژده دادیم.

اشاره شده است، متجلی سازد در صورتی که هرگز این ظرایف هنری مقدور مردان هنرمند نخواهد بود. چنانکه زن تحصیل کرده و آگاه به معارف شهادت و ایثار و نثار توان آن را دارد که در نقش مادر مهربان، فرزندش را تشویق به جهاد و در بدرقه او هنگام عزیمت، عقل طریف (لطیف) را در جامه هنر ظریف ارائه دهد. یا هنگام استقبال فرزند نستوهش که از میدان رزم، پیروزمندانه برگشت؛ اندیشه وزین عقلی را در لباس زیبایی شوق و انتظار و نظایر آن نشان دهد. چنانکه مردان هنرمند توان مقابل آن را دارند که هنرهای ظریف را در جامه عقل طریف حکایت کنند.

زن موظف است و یا می‌تواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار و کیفیت محاوره و مناظره و نحوه برخورد و حکایت و نظایر آن ارائه دهد چنانکه مرد موظف است و می‌تواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش ‍ متجلی سازد.

خلاصه آن که زن باید طرایف (نکته‌های لطیف) حکمت را در ظرایف هنر ارائه دهد و مرد باید ظرایف هنر را در طرایف حکمت جلوه گر کند یعنی جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او تجلی می‌یابد و این توزیع کار نه نکوهشی برای زن است و نه ستایشی برای مرد. بلکه رهنمود و دستور عملی هر یک از آنهاست، تا هر کس به کار خاص خویش مأمور باشد و در صورت امتثال دستور مخصوص خود در خور ستایش گردد و در صورت تمرد از آن، مستحق نکوهش شود. پس تفاوت زن و مرد در نحوه ارائه اندیشه‌های درست ظهور می‌نماید. وگرنه زن نیز چون مرد شایستگی فراگیری علوم و معارف را داشته و بایسته تقدیر و ثناست؛ چه این که مرد شایسته ارائه هنرهای ظریف بوده و بایسته ستایش و تقدیر است.


1- ذاریات ، 29

2- هود، 71

زن در آینه جلال و جمال؛حکیم متاله آیة الله عبدالله جوادى آملى

نکات الهی

جهت بیدار شدن برای نماز شب

 

اللهم لا تومنی مکرک ولاتنسنی ذکرک ولاتجعلنی مع الغافرین اقوالساعه کذاوکذا

بجای کذاوکذا ساعت بیدارشدن رابگوید " ملکی را خداوند موکل گرداند که اورابیدارکند

 

فواید خواندن دعای فرج

 

مایه ناراحتی شیطان - مایه استجابت دعا - آمرزش گناهان - نشانه انتظار - بی حساب داخل بهشت شدن - زودترواقع شدن فرج - درموقع مرگ بااو به نرمی رفتارشود - دعای امیرالمومنین  علی (ع ) درحق او- باعث دوری از غصه ها - زیادشدن نورامام دردل ما - محبوبترین افرادنزد خداوند - آمرزش گناهان - به بالاترین درجه شهدانائل شدن - سبب کامل شدن دین - رستگاری به شفاعت حضرت زهرا ( س ) و

درروزقیامت هدیه ویژه ای دریافت میکند

دروقت اذان وبعدازنماز"خدارابه حق محمدوآل محمد( ص ) وبه حق قرآنش وبه حق شهدای کربلا قسم می دهیم" که ازبقیه غیبت ولیش حضرت مهدی ( عج ) صرف نظر فرماید

 

معصومین ما چه کسانی بودند ؟

 

 کسانی بودند که : کنترل خیالات و شهوت وفکر کردن" همه دراختیارخودشان بود

وجودانسان دراثر تقوا وپاکی وعبودیت خدا " کنترل می شود "  وقتی چنین شد: این

 ربوبیت است . اگر انسان عبد باشد می شود " رب"   مدیریت دارند بر عالم.وبر تمام

 رفتارآنها( برنگاه کردنش" برحجابش " برحرکتش" برجانش) خداپروردگاری میکند